Text Box:  مير زاده عشقی 

قهرمانان ملت ايران 
میرزاده عشقی (محمدرضا کردستانی) فرزند ابوالقاسم کردستانی در تاریخ ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳ خورشیدی در همدان متولد گرديد.
از سن هفت سالگی در آموزشگاه‌ های الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه می پردازد، سپس برای ادامه تحصيلات در سن پانزده سالگی به تهران ميرود. 
 طی جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ همراه عده ای از مهاجرين ايرانی به استانبول مهاجرت ميکند. و چند سال در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی به عنوان مستمعین آزاد حضور مییابد، در اين دوره عشقی اوپرای رستاخیزشهریاران ایران را دراستانبول مينويسد که نموداری ازاحساسات ملی گرايانه او از مشاهده ویرانه‌ های مدائن، ضمن عبور از بغداد و موصل به استانبول ميباشد.
در سال ۱۳۳۳ هجری قمری "روزنامه عشقی" را در همدان انتشار ميدهد. "نوروزی نامه" را نیز در سال ۱۳۳۶ هجری قمری پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول ميسرايد. عشقی چند سال آخر عمر خود را در تهران به سر ميبرد، قطعه "کفن سیاه" را درباره سرنوشت و فشارهای روحی زنان و حجاب آنان به سبک مسمط در اين دوره نوشته است. 
گاهی در روزنامه‌ ها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر میکرد که بیشترجنبهٔ ميهنی و اجتماعی داشت، مدتی نيز خود روزنامه قرن بیستم را در چهار صفحه منتشر کرد که امتیاز آن متعلق به حود او بود. اما فقط ۱۷ شماره انتشار یافت. 
میرزاده عشقی پیش از آغاز مبارزات سياسی و اجتماعی در ايران، در سفری با عده ‌ای از آزاديخواهان، برای کمک به ترکان عثمانی در جنگ جهانی اول به آنجا ميرود. رضا خان سردار سپه نيز همراه آنها بود. 
پس از بازگشت از عثمانی عشقی در صف مخالفان جدی سردار سپه قرار گرفت. صراحت لهجه، نکته ‌بینی و تحلیل بسیار دقيق او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی  آن دوره  قابل ملاحظه  و واقع گرايانه  ميباشد.  به عقیده بسیاری از مورخین، عشقی در آنزمان از مؤثرترين روشنفکران پس از انقلاب مشروطه بشمار ميآيد.
در آغاز زمزمه جمهوریت، عشقی بار ديگر روزنامه قرن بیستم را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر می کند که بعلت مخالفت با رضا خان روزنامه  توقیف ميشود وبیش از يک شماره منتشر نگرديد.  دربامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ درخانه مسکونی خوددر دروازه دولت، سه راه سپهسالار کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفته در سن 31 سالگی چشم از جهان فرو می بندد.
دو روز پیش از آن یکی از دوستان او میر محسن خان به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تأمینات خبر "عشقی، محرمانه کشته شود" را شنیده بود. مزار او در ابن بابویه و در گوشه‌ای متروک در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز قرار دارد.
بنا به نوشته ملک الشعرای بهار که یکی از مستندترین و درد انگیزترین بخش های گزارش  او  از این  دوران است، درباره ترور میرزاده عشقی بهار مينويسدخود به بالین او ميرود و میرزاده عشقی در آخرین نفس ها قاتل خود را که مأموران نظمیه رضا شاه در لباس شخصی بودند معرفی ميکند. به نوشته ملک الشعرا درمورد ترورهای ناکام  مدرس و چند واقعه مهم دیگر تاریخی، از آن جمله ترور عشقی در این چهار سال  "اگر موفق شده بودیم جلو شاه شدن  و تمرکز همه قدرت در دست های او بایستیم، نه سرنوشت وی در شهریور ۲۰  آن می شد که شد و نه ایران  شاهد یکی از خوفناک ترین دوران های استبداد، پس از آن چهار سال ميشد ".