Text Box: انقلابی که منحرف شد 

سال 1357 پس از 25 سال مبارزه، زندان و کشتار، ما زجر کشيده گان حاکميت اهريمن ديکتاتوری، با اين اميد که شکوفه های آرزو در ايران به گل نشسته و دگر بار اهريمن خودکامگی نخواهد توانست بال های خود را بر فراز ميهن ما بگستراند. ديدگان خود را به سوی آينده ای زيبا برای خود و آيندگان متوجه ساختيم. اما هنوزچند صباحی نگذشته بود که اهريمنی از پيش ساخته ميهن ما را به جاده ای کشانيد که تصاويری از عصر بربريت و ملوک الطوايفی قرون وسطی بود. زير بنايی که مستندات آن ساخته خود محوران و مزدورانی که قصه های پيش ساخته آنها ازکارگاه های اربابانی برون می آمد که رفاه و سروری خود را در واپسگرايی و نادانی توده های عقب نگه داشته شده خاور ميانه و افريقا می بينند. 
درخشش سپيده دم انقلاب که با نويد فروزش خورشيد آزادی، حاکميت مردم و عدالت برای همه ايرانيان بود به يکباره محو و کشتار دگرانديشان با غيرانسانی ترين ابزاری که بازسازی ساختار و تفکرات اهريمنی نازيسم هيتلری و کمونيسم استالينی بود آغازگرديد. نظامی که غارت منابع ملی، بی عدالتی، اختلاف سرسام آور طبقاتی ، بلند پروازی های پر هزينه بدون پشتوانه تکنولوژيکی و پشتيبانی مردمی، همراه با ناديده گرفتن ارزش های انسانی و ملی شهر وندان ايرانی، و تاريخی اقوام تشکيل دهنده ملت ايران و به مخاطره انداختن استقلال کشور را همراه داشت 
در درازای تاريخ، ما ايرانی ها بارها به سبب نابخردی زمامداران مورد هجوم قرار گرفته ايم، اما نهايتا پس از مدتی يا بيش ملی گرايانه، سرشت و غرور ملی، همه اقوام ايرانی را درکنار يکديگر قرار داد تا دگربار ميهن خود را ازستم و غارت بيگانه گان رهايی بجشند.
اگر اعراب به سبب خود بينی های موبدان و بی لياقتی شاهان و فرمانداران، ميهن ما را اشغال وسلطه بربريت خود را به مدت سه سده به نياکان ما تحميل کردند، تاريخ شاهد گويايی است که مبارزات آزادی خواهانه اقوام ايرانی در تمام  دوران اشغال عليه اعراب فعال و در تکاپوی رهايی ميهن حويش بودند و لحظه ای خلفای عرب وسپاهيان عارت گر آنان را آرام نمی گذاشتند. اين پايداری و تلاش در برابر همه اشغال گران ديگر و در هر شرايطی تکرار ميگرديد.
آغاز قرت بيست و يکم، با توسعه تکنولوژی و افزايش روابط اجتماعی بين ملل عاملی گرديد برای درخشش ملت های زير سلطه خودکامگان. ديکتاتورانی که  پايداری و خود کامگی خويش را جاودانه می پنداشتند، ناگاه در گوشه ای ازشمال افريقا درخشش آزادیخواهی انسانهای جان به لب رسيده ای را که همراه با سپيده بهاری فروزان شده بود متزلزل ميسازد. پرتوی که نه فقط می بايست حاکمين ديدگان بی فروغ خود را بگشايند تا واقعيت های مسلم عصر آزادی انسان های دربند را احساس کنند، بلکه ناقوسی باشد  برای همه خود کامگان و سلطه جويان، که درک کنند عصر ما جهان ديگری است، ناچار و جبراً نظام ديگری می بايد که با تفکرات انسان های سده بيست و يکم همساز و همراه باشد.
مصر، سرزمين فراعنه، که خود را خدايان روی زمين می پنداشتند و با سوء استفاده  از باورهای ناآگاهانه توده های محروم مصری، ساليان بس دراز آنان را زير سلطه نگاه داشتند، و هنگام مرگ نيز با همراه ساختن زنان در دخمه های مرگ، بدون هوا رذيلانه ترين و عيرانسانی ترين اعمال را مرتکب میشدند، با پايانی بس دردناک و تحقير آميز همراه بود که سلطه کشور مستعمره جوی سزاران رومی را به آنان تحميل کرد، و مرحله بعدی آن نيز سلطه جويی بريتانيا بود که شاهانی چون فاروق ثمره اين عصر بوده اند.
قيام ارتش، و فرماندهی سرهنگ نجيب و جمال عبدالناصر که با خلع فاروق همراه بود، هر چند پايان بخش سلطه استعمار انگليس در مصرگرديد، اما روند حرکت به سويی منحرف شد که نتيجه آن حاکمی خودکامه چون مبارک را آفريد، پس از مدت ها خودکامگی و ملت آزاری ناچار زير فشار و درخواست ايالات متحده در سال 2005 مجبور به برگذاری انتخابات ميگردد، چون چگونگی رأی گيری روندی برلاف قانون اساسی مصر که درستی وسلامت رأی گيری  ميبايست توسط دادگاه عالی مصر تأييد ميشد، مورد تأييد مبارک قرار نگرفت، مبارک ناچار قضات دادگاه را تغيير و قضات ديگری را جانشين آنها ميکند. معهذا برای محکم سازی سلطه خود بر انتخابات، در سال 2010 دخالت دادگاه عالی و تأييد آنها را از چگونگی رأی گيری از قانون اساسی مصر حذف ميکند.

سال 2012 نسيم بهار عربی عليرغم تلاش های مبارک وسرداران منتصب او ازمرزهای تونس و يمن و ليبی به مصر، بزرگترين و با فرهنگ ترين کشور عربی ميرسد. ميدان التحرير ميعاد گاه زنان ومردان جوانی ميشود که ازدوره کودکی تا آن زمان زير سلطه خودکامه ای فاسد و غارتگر چون حسنی مبارک میزيستند. آنها که تصميم گرفته بودند با هر بهايی آزادی خود را به دست آورند از مرگ همرزمان و هم پيمانان خود به هراس نيافتادند وميدان نبرد با ديکتاتور را ترک نکردند، همان طور که کشتارچهل هزار نفر آزاده سوری از نبرد با اسد در نبردگاه سوريه کنار نرفته اند آنها نيز پايدار و مقاوم از صحنه نبرد کنار نکشيدند.
تراژدی دردناک حاکميت خودکامگان با رفتن آنها ازصحنه، پايان نمی يابد. انسان های دردمندی که ساليان بس دراز زير سلطه اهريمنان خودکامه زندگی کرده  و از واقعيات زمان خود کمتر آگاهی دارند راحت ميتوانند در دام فريب کسانی که ادعای برابری، آزادی و حقوق انسانی ميکنند گرفتار شوند و هر فريب توطئه گرانه را باور کرده به دنبال توطئه گر روند، هر چند با سقوط مبارک و ديدن جنازه نيمه جان او در دادگاه می بايست درسی آموزنده برای همه ديکتاتوران باشد، اما چنين نشد.
بهار زيبای مصر، هرچند همراه قربانيانی که بخاطر آزادی و سرفرازی ميهن خود با خونهای گلگون خويش ميدان تحرير را جاودانه و سرفراز ساختند، و افتخاری که انسان های فداکار مصری برای ميهن و خود بدست آوردند از ياد انسان های آزاده جهان و تاريخ مصربرون نخواهد شد، اما دردی جانگداز است که بار ديگر سايه فريب با نيت آلوده ساختن گلهايی که از خون جوانان و رزمندگان آزاده مصری به ثمر رسيد، با اين فريب که همه مصری ها برابر هستند و او رئيس جمهور همه مصری ها است نه گروهی خاص، با درگيری های ديگر مواجه شده است. اما ميدان التحرير هنوز خروشان و غران در راه رسيدن به آزادی ايستاده است.
مورسی نماينده مافيای اخوان المسلمين با همان ترفند هايی که مبارک انتخابات مردم مصر را مخدوش میکرد، او نيز آزموده را می آزمايد، کسی که ادعا ميکرد من نماينده همه مردم مصر ميباشم، برای اينکه سلطه مافيايی خود را پايدار نگه دارد، قوانينی تدوين کرده است که حقوق انسانی شهر وندان مصر را که برای رسيدن بآن نه فقط ميدان التحرير بلکه سراسر مصر را با خون های خود آبياری کرده اند تا درخت آزادی بارور گردد را به هدر دهد. 
اخباری که اين روزها ازجنبش و خيزش شهروندان سرزمين باستانی و با فرهنگ مصر درگسترده گيتی پخش ميشود آموزه ای است برای همه ملت های زير سلطه جهان. بر اين اساس که مورسی، رئیس جمهوری مصر برای گريز از وحشتی که افرايش يافته، او به رأی دادگاه عالی مصر که ميبايد درستی رأی گيری را تأييد کند، سرفرود نياورده و مسؤلیت برقراری امنیت در زمان رفراندوم قانون اساسی را به ارتش وا ميگذارد و با صدور این حکم، ارتش مصر حق دستگیری مخالفان و تسلیم آنها به دادستانی را خواهد داشت. صدور حکم جدید مورسی و سپردن اختیارات به ارتش یادآور دستور حسنی مبارک رئیس جمهور ساقط شده مصر است.
مورسی علاوه بر اينکه درهمان منجلابی فرو خواهد رفت که مبارک در دو انتخابات آخر خود پايه های سقوط خود را درآن پی ريزی کرده بود، برای تطهير دست های آلوده خود، پيشنهاد برگذاری رفراندوم مينمايد و اجرای آنرا با اعلام اينکه هر کس با اعتراض يا تظاهرات خود در رفراندوم اخلال کند نيرو های ارتشی با آنها برخورد خواهند کرد، با اين فکر که مخالفين را به هراس اندازد. 
خودکامگان در هر نقطه گيتی و با هرسيما و وسيله ای که بخواهند خود و افکار خويش را به شهروندان تحميل کنند، راهی عبث می پيمايند. ممکن است آزادگان بر حسب شرايط و محدوديت ها گامی به عقب گذارند، اما نظام های ديکتاتوری با ساختار فريب کارانه ای که دارند خود وسايل فروپاشی نظام خويش را فراهم ميسازند. 
ويکتور هوگو سياستمدار، شاعر و رومان نويس فرانسه که از افتخارات فرانسه و جامعه بشريت است درمورد ناپلئون ميگويد «بعد از آنکه ناپلئون از انقلاب منحرف و قدرت کامل را در دست گرفت  خودکامگی آغاز کرد  و قانون اساسی ضد مردمی را جايگزين قانون اساسی مردمی  کرد، هوگو در نطق تاريخی 18 ژوئيه 1851 دربررسی قانون اساسی او را خائن به فرانسه خواند واعلام داشت  چون زمانی ناپلئون کبير داشته ايم بايد ناپلئون حقير نيز داشته باشيم. و در همين جلسه اعلام داشت: 
برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن، حکومت بیشتر از یک قاتل عادی حق قاتل شدن نداشته باشد، و وقتی که بصورت حیوانی درنده حمله کند، با خودش نیز چون حیوانی درنده عمل خواهد شد.  

برای پی ريزی جامعه ای بکوشيم همچنانکه قرن گذشته ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضر ما قرن اعلام برابری کامل حقوق زنان با مردان باشد.
برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن جای کشیش در کلیسای خود باشد و جای دولت در مراکز کار خود، نه حکومت در موعظه مذهبی کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاست دولت کاری داشته باشد.

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری بنام گرسنگی جایی نداشته باشد.
شما قانونگزاران، از من بشنوید که :

 فقر آفت یک طبقه نیست، بلای همه جامعه است .

رنج فقر رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است. 

احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال میآورد. 

فقر بدترین دشمن نظم و قانون است.

فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاما می باید سپیده ای در پی داشته باشد.
بيست هفتم آذر هزار سيصد نود