Text Box: برگی از تاريخ، دگرديسی روزنامه کيهان 

بخش اول

برگرفته و ويرايش از مصاحبه خبرنگار «تاريخ ايرانی»

محمد خاتمی که در سال های اول تأسيس جمهوری اسلامی برای مدتی سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده داشت، در مصاحبه ای سرگذشت کیهان را پس از انقلاب تشریح ميکند که برای ثبت در تاریخ مطبوعات ایران و فراز و نشيب و سمت گیری های سیاسی اوايل را تشريح ميکند که چگونگی شکل گيری نظام حاکم را نشان ميدهد.

آقای دکترابراهیم یزدی ازچهره ‌های برجسته انقلاب بود که  پيش از انقلاب مورد اعتماد امام بود. اما پس از پيروزی انقلاب دیدگاه ‌های متفاوتی نسبت به تفکر امام و بعضی از همفکران پيشين خود پیدا کرد. دکتر ابراهيم يزدی در دولت موقت پس از استعفای دکتر سنجابی به سمت وزير امور خارجه منصوب گرديد، 
در دوره اول مجلس شورا به نمايندگی مجلس انتخاب شدند. در آبان سال ۱۳۵۹ سرپرستی کیهان را به عهده گرفتند، اما با افزايش درگيری ها و اختلافات درون نظام ، امام تصمیم گرفتند که مدیریت کیهان عوض شود. من وقتی در ایران بودم میدانستم این اختلافات وجود دارد. امام در عین حال که می‌خواستند احترام آقای یزدی حفظ شود، مايل بودند که تغییراتی ایجاد شود، اما من هيچ گاه مطرح نبودم زيرا آمادگی این کار را نداشتم. من نيز دیدگاه‌ هایی داشتم که اگر عمل می‌شد، نمی‌دانستم با شرايط حاکم چقدر با مشکل و مانع روبرو خواهند شد، اگر هم موفق نميشدم برایم دشوار بود مسائلی که مورد توجهم نیست را در مجموعه داشته باشم. البته اصل دیدگاه من دفاع از اصل انقلاب و امام در برابر خطراتی که معتقد بودم از بیرون و داخل علیه انقلاب وجود دارد بود. 

من در آلمان بودم که حاج احمدآقا با من تماس گرفت و گفت آقا می‌خواهند به شما حکم سرپرستی کيهان را بدهند. گفتم خواهش می‌کنم این کار را نکنند، يا حداقل اجازه بدهند من برگردم، زيرا در این زمینه مسائلی هست که آقا باید بشنوند. اینکه من آمادگی این کار را دارم يا ندارم باید مشخص شود. به علاوه درست است که الان خیلی ‌ها همزمان چند مسؤلیت را برعهده دارند، اما من نماینده مجلس هستم و اداره کیهان هم وقت‌ گیر است. به نظرم باید انسان یکی از این مسؤلیت‌ ها را داشته باشد که بتواند وظایفش را به درستی انجام دهد. 

به حاج احمدآقا تأکید کردم حرف ‌هایی دارم به علاوه در مورد آقای یزدی هم ممکن است بنده اختلاف نظر با ایشان داشته باشم، اما اینکه آقای یزدی را بردارند و بنده را به جای ایشان بگذارند، صورت خوشی ندارد. ایشان هیچ نگفت. من هم احساس کردم قانع شدند و بالاخره ماموریت من نيز تمام ميشود و برمی‌گردم به نمایندگی مجلس. تماس با حاج احمد مقارن ظهر بود، اما‌‌ همان شب یا فردا صبح رادیو در بخش خبری اعلام کرد که «امام حکم خاتمی را برای سرپرستی کیهان داده است».
 
در حالی که در خارج از ایران بودید. واکنش شما چگونه بود؟
 
گفتم حالا من چکار بايد بکنم؟ بلافاصله تماس گرفتم با آقای دعایی، گفتم بنده که اینجا هستم، هیچ کسی را هم ندارم. شما رفیق من هستید، بروید لااقل کیهان را تحویل بگیرید، از دوستان قابل اطمینان در روزنامه اطلاعات هم اگر کسی را می ‌شناسید همراه خود ببرید تا بنده بیایم. ایشان هم بزرگواری کردند این کار را انجام دادند.
 
پس آقای دعایی به نیابت از شما کیهان را تحویل گرفتند و با گروهی از اطلاعاتی ‌ها به کیهان آمدند. چه افرادی در این گروه بودند؟ 

همه افرادی که آمدند خاطرم نیست اما فکر می‌کنم ایشان در ابتدا با آقای سعید اسماعیلی، آقای جلال رفیع که برای مدت کوتاهی آمدند، آقای دکتر مهدوی و چند نفر دیگر آمدند. کمی بعد آقای محمود شمس ‌الواعظین هم به جمع ملحق شدند. بعد ‌ها افراد دیگری هم آمدند اما در ابتدای کار آقای دعایی با همه نیروهای برجسته اطلاعات آمد. نه اینکه همه کیهانی بشوند. بعد که من آمدم بعضی ‌ها قبول کردند که کار در کیهان را ادامه بدهند و بعضی‌ ها به اطلاعات برگشتند. آقای سعید اسماعیلی هم که آن زمان در روزنامه جمهوری اسلامی با آقای مهندس موسوی کار می‌کرد، به دعوت آقای دعایی آمد. بعد از یک هفته، ده روز برگشتم و چند روزی دوستان اطلاعات همکاری کردند و بعد از آن کادری که مورد توجه ‌من بود فعالیت را ادامه دادند.
 
شما به عنوان مدیر جدید مجموعه وارد کیهان شدید و به هر حال دیدگاه ‌های خاص خودتان را داشتید. آیا این باعث شد عذر کسی را بخواهید یا تصفیه‌ای در نیروهای قبلی انجام دهید؟ 

بنده علاقه‌ام این بود که حداقل نیرو را از بیرون تأمین کنیم وحداکثر نیرو را از درون که اتفاقاً دوستان خوبی از کیهان بودند که با من همکاری کردند. آقای منصور صدر بود که سال ‌ها است خارج از ایران است و از او بی‌ خبرم. خانم گیلدا ملکی که عضو انجمن اسلامی بود و آدم خوشفکری بود که سرطان گرفت و سه چهار سال پیش مرحوم شد. آقای محمود عسکریه همشهری من بود، ایشان هم از مطبوعاتی خوبی بود که آنجا حضور داشت. افرادی هم در سردبیری بودند که دوست داشتیم همه باشند، البته عده‌ای هم اضافه شدند. آقای فرقانی که الان ازاساتيدمهم علوم ارتباطات است. آقای فریدون صدیقی وآقای غلامرضا موسوی بودند. متاسف هستم که همه اسامی را به خاطر ندارم. دوستانی بودند که در کیهان بودند و سابقه کار در کیهان داشتند و دوست داشتم در آنجا کار کنند. اما افرادی هم به مجموعه اضافه شدند، مثلاً برای کیهان انگلیسی خواهش کردم خانم ابتکار آمد. کیهان بچه ‌ها زیر نظر آقای فردی بود. مسئول بخش زنان آن زمان خانم دکترفرشته هاشمی همسر آقای دکتر علی صادقی تهرانی بود که بعد از ایشان هم خانم شهلا شرکت آمدند. در کیهان ورزشی هم دوستان خوبی بودند که اداره ميکردند.
من سعی کردم که درترکیب نیرو‌ها تغییر عمده‌ای ایجاد نشود اما مواضع کلی روزنامه متحول شود. سعی کردم که کیهان به نحوی باشد که هم برای اکثریت نیروهای انقلاب قابل قبول باشد و هم حداقل‌ هایی که خود من مد نظر داشتم رعایت شود.
بعد از مدتی گویا مسئولیت‌های جدیدی که به شما محول شد، مشکلاتی را برای اداره روزنامه به وجود آورد و باعث شد همکارانی را برای اداره مؤسسه دعوت کنید. 

تا سال ۶۱ که بنده به عنوان وزیر ارشاد انتخاب شدم‌‌ همان روال قبلی ادامه پیدا کرد. درباره مسؤلیت ‌ها و پیشنهادهایی که برای پیوستن به دولت وجود داشت اگر بخواهم بررسی کنم باید از دولت آقای بنی ‌صدر شروع کنیم که پیشنهاد شده بود برای وزارت خارجه، که من زیر بار نرفتم تا بعد از داستان تلخ هفتم تیر و هشتم شهریور و تشکیل دولت آقای مهندس موسوی. اینکه چگونه شد که برای وزارت خارجه و جا های دیگر پیشنهاد شد و بنده به واسطه اینکه نمی‌خواستم کار اجرایی به آن صورت داشته باشم، نپذیرفتم، خود ماجرایی است. اما بالاخره در جلسه مفصلی که با رئیس ‌جمهوری وقت آیت‌الله خامنه‌ای و آقای مهندس موسوی داشتیم، این دو بنده را قانع کردند که به دولت بپيوندم. آبان ۵۹ حکم کیهان صادر شده بود و آبان ۶۱ هم بنده وزیر ارشاد شدم. وزارت ارشاد مسؤلیت سنگینی بود. البته مجلس هم کار زیادی داشت اما قابل قیاس نبود. 

با توجه به گستردگی کار وزارت ارشاد بنده رفتم خدمت امام. گفتم بنده اینجا هستم و دیگر نمی ‌توانم به عنوان سرپرست کیهان وقت بگذارم و خواهش می‌کنم شما این مسئولیت را به کس دیگری محول کنید. ایشان فرمودند نه، شما آنجا باش و اگر واقعاً تعارضی مابین مسؤلیت‌ ها هست، هر کس را که به نظرت میرسد در کیهان مسؤل کن. 

یعنی ایشان حاضر نشدند نمایندگی خود را از بنده پس بگیرند اما گفتند که میتوانی سرپرست را کس دیگری معرفی کنی. اینجا بود که بنده آقای شاهچراغی را معرفی کردم و ایشان هم قبول کردند. آقای شاهچراغی از بی‌ نظیر‌ترین افرادی بود که بنده در عمرم شناختم. ایشان سابقه طلبگی داشت، طلبه بسیار فاضلی که دانش ‌آموخته مدرسه حقانی بود. واقعاً متدین بود و بسیار روشن و روشنفکر. 

یک نمونه کار ایشان را بگویم. بعد از سقوط بنی ‌صدر و در حقیقت یکدست شدن نظام، ایشان در مجلس شورای اسلامی نماینده دامغان بود. نطقی داشت و در آن اعلام خطر کرد. مضمون سخن این بود که «خطری که من برای نظام جمهوری اسلامی پیش ‌بینی میکنم، قشری‌ گری، تحجر و عوام‌ زدگی است. اینکه افرادی با ظاهر پرستی و ظاهرگرایی و به نام شعارهای انقلابی آمده و اندیشه و تفکر و تعقل و آزادی را محدود می‌کنند. چنین تعبیری داشت. این پیش ‌بینی آن وقت خیلی جالب بود. آقای شاهچراغی چنین آدمی بود. دلبستگی‌ به امام و انقلاب داشت  و آخر نيز می‌دانید که در همین راه شهید شد. من ایشان را با خیال راحت در کیهان منصوب کردم و انصاف این است که خیلی تحول در کیهان ایجاد شد، یا لااقل بسیاری از طرح‌ هایی که من داشتم در دوران ایشان با قوت پیاده شد. 

این طرح‌ ها و ایده ‌هایی که از آن‌ها سخن می‌گویید چه بود؟ در کجای تاریخ کیهان پس ازانقلاب می ‌توان رد آن را جستجو کرد؟ 

به نظرم بهترین و موثرترین ‌طرح و ايده ها کیهان فرهنگی بود که ما از قبل با آقای حسن منتظر قائم  برادر شهید منتظر قائم که در ماجرای طبس شهید شد، درباره آن صحبت کرده بودیم. ایشان از چهره ‌های برجسته‌ای بود که قبل از انقلاب زندان رفته بود. از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب بود و ذهن روشنی داشت. ایشان دو سه سال بعد در تصادف رانندگی کشته شد. 

کیهان فرهنگی واقعاً فرصت و روزنه مهمی بود که در عرصه اندیشه و فکر و تبادل نظر گشوده شد. ابتکار این بود که هر شماره یک چهره را مشخص می‌کرد و میزگردی برگزار می‌کرد نه فقط درباره او بلکه به این بهانه به اندیشه ‌ها و مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی می‌ پرداخت. من فکر می‌کنم اگر همین حالا مجموعه کارهایی که در قالب کیهان فرهنگی شد را جمع ‌آوری کنیم، مجموعه ارزنده‌ای خواهد بود. به این ترتیب کیهان فرهنگی پایه‌گذاری شد، تا به عنوان جریانی که به اصل انقلاب و نظام وفادار است، فضایی برای تضارب آراء و آزاد اندیشی ایجاد کند. بعد از آن کیهان اندیشه درآمد که آقای صاحبی و دوستانشان منتشر کردند. بیشتر جنبه ‌های فکری از منظر نو اندیشی دینی را پوشش می‌داد. 

وقتی که آقای اسماعیلی و چند نفر دیگر اصرار کردند که می‌خواهند بروند، آقای رخ‌ صفت و آقای رضا تهرانی آمدند. قبل از اینکه بنده به ارشاد بروم، آقای ملک ‌مدنی که بعدها شهردار تهران شد، مسؤلیت مالی  و اداری کیهان را برعهده گرفت. آقای رخ ‌صفت با آقای ملک ‌‎مدنی رابطه خوبی نداشت و این باعث شد بعد از مدتی ازکیهان برود اما آقای رضا تهرانی ماند و در کیهان فرهنگی به هکاری‌ با کيهان ادامه داد. 

آقای شاهچراغی دوستان دیگری هم داشت که آن زمان با خودش همراه بودند و به کیهان آمدند اما بعد ‌ها مواضع خاص خودشان را پیدا کردند. از جمله آقای مهدی نصیری بود که آمد و بعد‌ها محور نوعی کودتا در کل کیهان شد. با این کار حداقل راه کیهان روزانه با کیهان فرهنگی و کیهان اندیشه جدا شدند. بعد از شاهچراغی، این آقایان ۱۸۰ درجه جهت خود تغییر دادند و کارهایی کردند که مفصل است. بعد از رحلت امام به اصرار خدمت رهبری رسیدم و گفتم که نمی‌ توانم اداره کنم. ایشان ابتدا استنکاف داشتند ولی بالاخره استعفای بنده را پذیرفتند و کیهان مسیر دیگری پیدا کرد. 

بعد از شهادت آقای شاهچراغی، آقای اصغری سرپرستی کیهان را برعهده گرفتند. در دوره ایشان وضعیت کیهان به چه صورت بود؟ 

آقای اصغری همکار ما در دولت بودند. وظیفه هدایت وزارت دادگستری را بعد از آقای احدی برعهده گرفتند. شخص فاضل، خوشفکر وخوش‌ سلیقه‌ای بودند. ممکن است دربحث مدیریت با ایشان اختلاف نظر داشته باشم، ایشان هم با من اختلاف نظر داشته باشند اما انسان فرهیخته‌ای بود. بعد از آقای شاه چراغی ایشان دیگر وزیرنبود و آن زمان فکر ميکنم از بهار و کبودر آهنگ نماینده مجلس شده بود. با توجه به سابقه همکاری و همراهی که در دولت داشتیم، من از ایشان خواهش کردم، به حضرت امام هم معرفی کردم و سابقه ایشان را گفتم وامام هم قبول کردند، منتهی بعد ازآن و بخصوص بعد ازرحلت حضرت امام مشکلات و درگیری ‌هایی ایجاد شدکه عملاً آقای اصغری اثر چندانی در اداره کارها نداشت. و دوستانی که گفتم، با پشتوانه برخی افراد که در نهاد های امنیتی- نظامی بودند، کار را اداره می‌کردند.



بخش دوم بعد از رحلت امام

بعد از انقلاب کیهان و اطلاعات به بنیاد مستضعفان واگذار شده بود و به عنوان بخش ‌هایی که وابسته به آنجا بود شناخته می‌شد. من وقتی آمدم به کار‌ها سر و شکل دادم، برای کیهان مدیر مسؤل و سردبیر تعیین کردم. استقلال مالی و اداری پیدا کرد و وقتی در زمان ارشاد خودم بنا بود که مدیر مسؤل برای آن معرفی کنیم، بنده آقای اصغری را به عنوان مدیر مسئول معرفی کردم ولی از مراکز دیگر برای تصدی آقای نصيری مرا زير فشار گذاشتند. هیأت نظارت بر مطبوعات نيز علیرغم پیشنهاد خود من و علاقه‌ای که داشتند و ملاحظاتی که روی فرد پیشنهادی داشتند بهر صورت ایشان به عنوان مدیرمسئول پذیرفته شد.

 آن زمان اوضاع به کلی از دست آقای اصغری خارج شده بود، از اينرو بعد از مدت کوتاهی خود  آقای نصیرنبا به عنوان مسؤل کار ميکرد تا اینکه آقای شریعتمداری به عنوان مدیرمسئول منصوب شد. 

من معتقد بودم اگر بنده نماینده ولی فقیه در کیهان هستم باید بتوانم بر کار آنجا نظارت داشته باشم. درست نبود یک نفر بیاید و هر کاری خواست برای خودش انجام دهد. یکی از دلایل استعفای من همین بود که عنوان را داشتم اما امکان نظارت و اختيارات لازم برای نظارت بر کار‌ ها و اعمال نظر در آنجا را نداشتم. یکی از علل استعفای من هم همین بود. 

به هر حال کیهان به عنوان روزنامه‌ای که تا اوایل انقلاب به گونه ای تفکر چپ گراطی داشت و خیلی از اعضای تحریریه آن متمایل به حزب توده و اندیشه ‌های مارکسیستی بودند، شناخته می‌شد. 

در دوران پهلوی، در واقع برای ایجاد تنوع و تعادل در عرصه مطبوعات کشور با هزينه دربار کیهان در کنار اطلاعات تأسيس شد، اما هر دو وفادار به رژیم گذشته بودند. اطلاعات خیلی آشکارا جنبه نزدیکی به دربار و سیاست ‌های رسمی را دنبال می ‌کرد. زمانی رسید که خواستند در عرصه مطبوعات جنبه روشنفکری هم وجود داشته باشد و در درون صفوف خودشان چهره ‌هایی که خیلی آشکارا دست به سینه نباشند، روی کار بیایند و کیهان با این ذهنیت تاسیس شد.
 
حقیقتاً هم کیهان پیش از انقلاب هم وجهه روشنفکری قوی ‌تری داشت و هم گاهی آثار انتقادی و مخالف ‌خوانی ‌های کم ‌دردسری در آن دیده می‌شد. یکی از جاهایی که بسیاری از چپ ‌ها فعاليت داشتند کیهان بود. حتی در جریان سال ۵۶ که آن مقاله کذایی در اطلاعات علیه امام نوشته شد، کیهان زیر بار نرفت و حاضر نشد این کار را بکند و قرعه به نام اطلاعات افتاد. در روزهای انقلاب هم کیهان به خاطر زمینه ‌هایی که داشت بیشتر جانب مردم و انقلابیون را می ‌گرفت و مطلوبیت بیشتری هم داشت. آن زمان اگر بخش نیازمندی ‌ها را می‌دیدید، به لحاظ تیراژ زياد آگهی بيشتری داشت.
 
این مقبولیت را به ياد دارم. حتی خود من روزهای پنج‌ شنبه، آخر هفته کیهان را می‌خریدم. در صفحه ۶ کیهان خاطرم هست افراد عجیب و غریبی مقاله داشتند مثل دکتر علی ‌اصغر حاج‌سیدجوادی، بسیاری از نویسندگان و شاعران نو ‌پرداز، انقلابی و چپ، مطلب و شعر داشتند. کیهان این وجهه را داشت، البته از طرف رژیم کاملاً کنترل‌ ميشد، اما به نحوی جنبه روشنفکری متمایل به اندیشه ‌های چپ را برای خود ایجاد و حفظ کرده بود. بعد از انقلاب هم در درون کیهان نیرو هایی که مترقی ‌تر و چپ تر بودند بیشتر از اطلاعات و جاهای دیگر بود. به تبع آن تحرکات چپ هم در آنجا زیاد‌تر بود. البته من همواره تلاشم این بود که فضای روزنامه با تساهل و تسامح مدیریت شود. بار‌ها شده بود که جلوی دفتر من جمع می‌شدند و من می‌رفتم برایشان صحبت میکردم. بحث ميکرديم، مشاجره می‌کردیم، تعارف می‌کردیم. بعضی اوقات حرف ‌های آنها درست بود، در بعضی موارد همدیگر را قانع می‌کردیم. اين چنین روابطی وجود داشت. 

ظهر‌ها در نهارخوری کنار هم نهار می‌خوردیم. یک روز بعد از نهار از پله ‌ها که بالا می‌آمدم، دیدم روی دیوار نوشته شده «مرگ بر خاتمی». یکی به سرعت آمد که پاکش کند، گفتم «حق نداری دست به این بزنی، تا آخرش باید باشد. یک نفر دلش خواسته این را بنویسد.» این کار‌ها تاثیر بیشتری داشت. 
شعار روی ديوار زياد نماند، فردای آن روز از روی ديوار پاک شده بود. منظورم از اين گفته اين است  بگویم که چنین تحرکاتی درخود ساختمان هم گاهی اتفاق می‌افتاد. میدانید که آن زمان در سال ۵۹ چریک ‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق و حزب توده همچنان در عرصه حضور داشتند اما به نظرم قوی ‌ترین افرادی که آنجا حضور داشتند، بعضی ‌ها هم که در دوره خود من بازخرید یا تصفیه شدند، مجاهدین خلق و توده‌ای ‌ها بودند. اما به طور کلی بدنه کیهان بدنه سالم و خوبی بود.
 
وقتی اسم «خاتمی» کنار نام روزنامه کیهان می‌آید خیلی ‌ها یاد سرمقاله شما در کیهان درباره مهندس بازرگان می‌افتند. بعد از سی سال نگاه شما نسبت به آن مقاله که خیلی‌ها معتقد بودند مقاله تندی بوده، چیست؟ 

در آن دعوایی که به وجود آمد همه ما تحت تاثیر فضایی بودیم که وجود داشت. دلبسته به انقلاب بودیم، دلبسته ها هم اشتباه می‌کنند. الان هم من معتقدم با توجه به مشکلات حادی که آن زمان بود و اصل موجودیت نظام و انقلاب را تهدید میکرد، شاید بعضی روش‌ هايی که اعمال ميشد، روشهای ناگزیری بود.
 
به نظر خودتان دلیل این تقابل میان نیروهای سیاسی چه بود و چرا به نوشتن چنین مقاله‌ای منجر شد؟ 

من اگر بخواهم در این باره صحبت کنم میگویم بیاییم یک آسیب‌ شناسی کنیم درباره تاریخ سیاسی ایران. اینکه ۱۰۰، ۱۵۰ سال است که ملت ما برای آزادی، استقلال، پیشرفت و دموکراسی قیام کرده است، و اوج آن در انقلاب اسلامی بود که خوشبختانه همسویی این خواست ‌ها با هویت فرهنگی اکثریت که دینی است، مورد توجه قرار گرفت اما چرا هیچ‌ گاه موفقیت کاملی نداشتیم؟ چرا از دل مشروطیت رضاخان درآمد؟ چرا از دل فضای بسیار عالی بعد از شهریور ۲۰ که آزادی در حد هرج و مرج و حاصل آن شکل ‌گیری نهضت ملی و ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق بود، کودتای ۲۸ مرداد درآمد و بد‌ترین شکل خفقان ایجاد شد؟ چرا بعد از انقلاب اسلامی که واقعاً با آزادی شروع کرد و در آغاز پهلو به‌ پهلوی هرج و مرج ميززد، جنگ و جریانات ترور‌ها و محدودیت‌ های دهه ۶۰ ایجاد شد و چرا بعد از اصلاحات که با بازخوانی شعار‌ها و خواسته‌ های اصلی انقلاب ۵۷ بر سر کار آمد که آزادی، استقلال و پیشرفت توأم با معنویت و اخلاق و دین بود، به شرایط فعلی رسیدیم؟

من فکر می‌کنم در آسیب ‌شناسی این ماجرا‌ها اول به این بپردازیم که چرا جریان روشنفکری ما که باید بستر تبیین و تشریح این خواسته ‌های تاریخی باشد، رشد کافی را نداشته و خیلی زود جذب فضاهای تند شده است؟ هر بار ملت برای آزادی قیام کرده، این‌ها به جان هم افتادند و زمینه را فراهم کردند برای اینکه باز استبداد شکل بگیرد. این مسآله‌ای است که باید درباره آن صحبت کنیم. من میگویم خواست تاریخی مردم ما استقلال، آزادی و پیشرفت بوده اما آیا ظرفیت عملی برای پیاده کردن این خواسته‌ ها را داشتیم؟ مثلاً اگر مردم ما دموکراسی را می‌خواستند، آزادی را می‌خواستند، زمینه فرهنگی و اجتماعی برای استقرار این خواسته ‌ها بوده یا نبوده؟ و اتفاقاً کار روشنفکری ایجاد این زمینه است. یعنی خواست تنها کافی نیست، خواسته‌ ها ارزشمند است. ما در تمام جنبش‌ های این صد ساله خواسته ‌ها را می‌بینیم و واقعاً معدل خواست مردم ما در صد سال گذشته آزادی‌ خواهی، استقلال ‌خواهی و پیشرفت بوده است. البته اکثریت آنها مسلمان بودند، شیعه بودند و به دین خود علاقمند بودند.

اتفاقا موفقيت امام هم در اين بود به همين دليل بود که می گفت اسلامی را که من معرفی می کنم هم آزادی می‌دهد، هم استقلال و هم پیشرفت. من اسلامی که به شما می‌گویم همانطور که یک شیعه حق دارد، غیرمسلمان هم به عنوان یک شهروند دارای همه حقوقی است که می ‌تواند داشته باشد. منتهی ما، روشنفکران و نخبگان جامعه بجای بستر سازی، بجای بالا بردن آگاهی جامعه که این خواست آگاهانه شود، بیشتر به جان هم افتادیم و از دل این درگیری‌ ها چیزی برخلاف خواست ملت درآمد.

در آغاز انقلاب به نظر من دو نوع جریان افراطی وجود داشت. یکی جریانات تندی که به ترور دست میزدند و از آن طرف جریاناتی که معتقد بودند باید همه را سرکوب کرد، همه چیز را نابود کرد و یک مقدار ظاهر بین بودند. این وسط هم امام بود که سعی میکرد تعادلی ایجاد کند اما گاهی به عنوان رهبر یک انقلاب، خصوصاً در دوره جنگ و ترور احساس می‌کرد که بنیاد های نظام در خطر است. بنابراین علیرغم همه خواست ‌هایی که ایشان داشت و قبل از انقلاب گفته بود، درباره آزادی ‌ها، قانون اساسی و مسائل دیگر، به هر حال در حالت بحرانی تنگناهایی ایجاد شد. من آن زمان معتقد بودم جریاناتی مثل نهضت آزادی و افرادی مثل آقای مهندس بازرگان، آیت‌الله طالقانی که از دوست ‌داشتنی‌ترین چهره‌های یک قرن گذشته هستند، اگر خیال‌ پردازانه نگاه نمی‌کردیم می‌بایست همراهی آن‌ ها با انقلاب و نظام بیشتر می ‌بود تا ما این حالت بحران را بگذرانیم. 

آقای خاتمی در ابتدا گفتيد که در بدو ورود به کيهان ديدگاه ها و آرزو هايی برای آن داشتيد، حالا که بيش از سه دهه از آن زمان گذشته است نظر شما درباره کيهان امروز چيست؟

هيچ نسبتی با کيهانی که ما می خواستيم و اعتقاد دارم که امام نيز همان را ميخواست ندارد. حالا هيچ نسبتی نميخواهم بگويم، اما با آنچه که در ذهن ما بود خيلی فاصله دارد. خيلی از بد اخلاقی هايی که در جامعه به صورت سنت درآمده است، يکی از مجازی آن اگر نگويم منابع، خود کيهان است. نسبت های ناروا دادن، تهمت زدن و .... گويا برنامه اين است که دفع حداکثری و جذب هيچ اتفاق بيفتد.