Text Box: سرنوشت مختوم نظام های حودکامه

در نظام های خودکامه که بر مبنای ايدئولوژی ها و قوانين از پيش تدوين شده شکل می گيرند، به علت ماهيت غير ، دموکراتيک نظام دير يا زود دچار بحران های زنجيره ای خواهند شد. 

بحران هايی که نتيجه فساددرونی حاکميت، به رسميت نشناختن حقوق شهروندان ، بی کفايتی مديران سياسی، اقتصادی واجتماعی، عدم درک واقعيت های حاکم بر جامعه ، نا ديده گرفتن ضوابط و مقررات بين المللی همراه با نداشتن کاردانی لازم برای حفظ منافع ملی، که نتيجه آن انزوای سياسی و اقتصادی نظام در جهان خواهد بود. 

در اين وضعيت حاکمين به جای توجه به علل بحران برای انحراف توده مردم از عوامل نابسامانی، گروه ها و رهبران دگر انديش را مسؤل دانسته و به بهانه سامان بخشی به شرايط غم انگيز معيشتی مردم تهی دست  با سبعانه ترين ابزار شکنجه مبادرت به يورش و سرکوب نهاد های مدنی، سنديکاهای کارگری، اتحاديه های صنفی و دانش جوئی ، بسته نگه داشتن رسانه های خبری به منظور انحراف توده مردم از علل واقعی بحران،  به کشتار گروهی مردم عادی و ترور و زندانی کردن دگرانديشان و شخصيت های دلسوز و مورد اعتماد مردم می پردازند.

دراين گونه نظام ها انزوای سياسی، بحران های اقتصادی منجر به بيکاری، فقر، اعتياد و ازهم گسستگی روابط خانوادگی ، سست شدن ارزش های سنتی خانواده، تورم ، مهاجرت مغز ها ، گسترش فساد حکومتی و فردی، اجتناب ناپذير خواهند بود تا شمارش معکوس فرو پاشی و جای گزينی نظام تسريع گردد. به عبارت ساده تر بر اساس يک پديده جبری وقتی گسترش پروسه يک پديده آن اندازه پيشرفت کند که امکان تکامل بيشتر نداشته باشد، خود عوامل کنترل آن را باز توليد خواهد کرد. 

اتحاد جماهير شوروی سابق يکی از نمونه های شاخص و کلاسيک چنين پديده ای است که به سبب انعطاف ناپذيری و تعصبات ايدئولوژيکی و آرمان گرايانه ناحردمندانه رهبری و تبديل شوروی به کشور تک صدايی، توجه نکردن به واقعيات و تلاش برای گسترش نفوذ انقلاب به هر قيمت ، بدون توجه به آرايش و توازن نوين نيرو ها درجهان در مقايسه با زمان تدوين مارکسيزم، ضمن برقراری نظامی تماميت خواه و غير دموکراتيک با کشتار، ترور و شکنجه و زندانی کردن واقع گرايان و دلسوزان کشور، تقابل نابخردانه و کينه توزانه نسبت به کشور های غير خودی و بی اعتنائی به ضوابط و معيارهای ديپلماسی حاکم برجهان، فروپاشی نظام خودکامه شوروی را تسريع بخشيد. البته نخستين فروپاشی شورویف فروپاشی يک نظام غير مردمی نبوده است و آخرين آن نيز نخواهد بود. 

هرچند هنوز در جای جای جهان از امريکای مرکزی و جنوبی ، آسيا و افريقا رد پای اين نظام ها وقربانگاه های مبارزان و دگرانديشان  بجای مانده  که شاهدان زنده ای  از بی رحمی و درنده خوئی ديکتاتوران می باشند و هنوز نيز کشور هايی هستند که  در آن ها حقوق اوليه انسان ها پايمال می گردند. اما مهم  آن است که  در دو دهه گذشته  نطام های ديکتاتوری بسياری با مبارزات غيرخشونت آميز مجبور به کناره گيری و واگذاری حاکميت به مردم شده اند. 


شايد پيروزی مردم لهستان بر رژيم خودکامه  دست نشانده شوروی که با اعتصاب کارگران در کارگاه  کشتی سازی لنين آغاز گرديد و يا جای گزينی نظام مدافع آپارتايد در افريقای جنوبی بدون کشتار و به کار بردن اسلحه، نمونه های بارزی از پيروزی مردم بر ديکتاتوران تماميت خواه از راه های اعتراضات و نافرمانی های مدنی باشند.

در زمان حاضر بهار عربی هستند هنوز در شرايط بحرانی قرار دارند و به سبب سال ها سلطه ديکتاتوران، فداکاری و از خودگذشتگی مردم کشورهای تونس، مصر، ليبی و يمن تا رسيدن به حاکميت مردمی راه بس درازی در پيش خواهند داشت، اما آنها موفق شده اند ديکتاتوران حاکم را سرنگون سازند.

مبارزه با ديکتاتور ها بطور مسلم بدون هزينه نخواهند بود. اما نظام های ديکتاتوری دارای نقطه ضعف ها و اختلافات زيادی در درون خود هستند که نظام های خودکامه را ضربه پذير میکنند. عوامل فرو پاشی نظام دربطن خود آن شکل گرفت.

تجربه نشان داده است که در طول اعتراضات و نافرمانی های مدنی، (اعتصابات و عدم پرداخت ماليات)، رهبرانی با بينش کافی از شرايط اجتماعی و شناخت فرصت ها که از توانائی سازمان دهی نيز برخوردار هستند شناخته می شوند. معمولاً رهبران نسل جديد با همکاری رهبرانی که  صداقت و  کاردانی آن ها در طول زمان به ثبوت رسيده  و ازتجربه کافی و اعتماد مردم نيز برخوردار می باشند ، با استفاده از ضعف ها و اختلافات درون حاکميت طرح مبارزه دور ازخشونت را به گونه ای تنظيم می کنند که هزينه مبارزه را بحداقل برسانند.   شکی نيست که نظام های ديکتاتو تمام ابزار سرکوب برای اختلاف افکنی و ايجاد وحشت استفاده می کنند. 

استخدام مزدوران حرفه ای جنگ های روانی که در سراسر جهان وجود دارند راه های ايجاد وحشت و بی اعتمادی در مردم را تدوين و همزمان با لمپن ها و انگل های اجير شده به بهانه های مختلف و بدون دليل در درگيری های خيابانی که طرح و چگونگی اجرای آنها به تصويب سازمان های امنيتی نظام و احتمالا کشور هايی که سابقه سرکوب شهروندان خود را دارند می رسد، به آزار و ضرب و شتم و کشتار مردم می پردازند تا حدی که مردم توان آن را نداشته باشند که درد دلها و نابسامانی های اجتماعی خود را حتی به نزديک ترين کسان خويش بيان کنند. 

ديکتاتور ها از اجتماع و همآهنگی مردم وحشت دارند. هم آهنگی فکری و اجتماعات مردمی به مثابه شيشه عمر خود کامگان است ، بدين جهت از تشکيل و گسترش هر گونه اجتماعات کارگری، دانشجويی وسارمان های مدنی ممانعت کرده و با سبعانه ترين ابزار و استفاده از غير انسانی ترين روش ها آن ها را سرکوب می نمايند. 

ديکتاتورها هميشه از اين واقعيت غافل هستند که هر يورش به مردم پتانسيل باالقوه همبستگی را افزايش داده وزمان تبديل اعتراضات مدنی به نيروی باالفعل را کوتاه تر می کنند. ری که از پشتوانه مالی برخوردار ميباشند برای جلوگيری از همبستگی بطور حتم و با توجه به تجربياتی که در سراسر جهان ديده شده است مردمی که حقوق آن ها توسط نظام های ديکتاتوری پايمال می گردد برای هميشه ساکت نخواهند ماند. اما برای تبديل پتانسيل بالقوه به نيروی باالفعل، مردم نياز به سازمان دهی و آمادگی کافی برای اعتراضات و نافرمانی های مدنی و مبارزات ايذائی مستمر و دور از خشونت دارند. 

نگاهی به تاريخ مبارزات ملت های آزاد شده در دو دهه گذشته نشان داده است اعتراضات مدنی کارگران و طبقات فرو دست جامعه که نخستين قربانيان و محروم ترين طبقات جامعه در رژيم های خود کامه هستند همواره پيش قراولان اعتراضات و نافرمانی های مدنی ميباشند ولی برای تحميل خواسته های خود به ديکتاتور بايد از پشتيبانی همه اقشار مردم مخصوصا دانشجويان برخوردار گردند تا توان مقابله با ديکتاتور و ماشين سرکوب او را داشته باشيم.