Text Box:  
 در گذرگاه زمان
برگی از تاريخ معاصر
ايران در سالهای 1974 - 1978 
ترجمه: اسناد محرمانه وزارت خارجه بريتانيا ، بخش خارجی و کشورهای مشترک الامنافع

پادشاهی محمدرضا پهلوی
محمد رضا شاه پهلوی در سال 1941بعد از اشغال ايران توسط بريتانيا و شوروی در جنگ جهانی دوم،  و مجبور شدن پدرش رضا شاه به استعفا و ترک ايران به پادشاهی منصوب ميگردد، او در مدت اشغال کشور به سختی ميتوانست مستقلانه اقدامی بنمايد. حتی بعد ازخروج نيروهای بيگانه در اوايل سال 1946 او فقط ميتوانست نفش بسيار کمی در سياست گذاری های ايران ايفاء نمايد. 

اوايل دهه 1950 در دوران زمامداری دکتر مصدق که قانون ملی کردن صنايع نفت عليرغم مخالفت های دولت های غربی به تصويب مجلس شورای ملی رسيده بود در مرحله اجرايی  او  توانست نقشی را در سياست ايران به عهده بگيرد. نهايتا بعد از مهاجرت چند روزه به خارج از ايران در بازگشت مجدد به قدرت و زندانی نمودن مصدق توانست نقش فعالی در سياست های داخلی و خارجی کشور اعمال کند.

در اواخر دهه 1950 و اوايل سال های 1960 در روش سياسی شاه تغييراتی نمايان شد. در سال 1963 ( 15 خرداد  1342) موفق گرديد شورش بزرگ مخالفين مذهبی را که به بهانه «انقلاب سفيد» و تغييرات عمده ای که در ساختار اجتماعی، از آن جمله رفورم های ارضی و  حق انتخاب شدن و انتخاب کردن به زنان بود، عليرغم ويرانی و خرابکاری هايی که پشتيبانان روحانيون شبب شده بودند، عواملی شدند که او  بتواند مستقيما نقش اجرايی فعالی را در کشور ايفا نمايد. و به دنبال آن مراسم تاج گذاری رسمی در سال 1967 تشريفاتی بودند که نشان ميداد او به پايداری سلطنت خود اطمينان يافته است. که همراه با توسعه اقتصادی و پايه ريزی صنايع زير بنايی، مشابه صنايع پتروشيمی، ذوب آهن، راه سازی و.... بودند.

شاه در سال 1971 به موفقيت آميز ترين مرحله دوران زمامداری خود گام ميگذارد. در فوريه آن سال او به موفقيت درخشانی در کنفرانس اوپک که در تهران برگذار گزديده بود دست می يابد، و با افزايش قيمت نفت و تجديد نظر در قرارداد خود با شرکت های نفتی موفق ميشود در آمد کشور خود را به ميزان متنابهی افزايش دهد. در آگست همان سال دو هزار و پانصدمين سال ساهنشاهی ايران را  در تخت جمشيد برگذار ميکند. در دسامبر ارتش ايران  جزاير ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ در خليج فارس را به اين عنوان که متعلق به ايران ميباشند اشغال کردند. خريد 700 تانک چيفتن ار بريتانيا در همان سال مؤيد اين بود که او با برخورداری از درآمد نفت در حال نيرومند کردن ارتش خود ميباشد. تنها حادثه آزار دهنده  حمله چريکی به ژاندارمری سياهکل و ترور داديار نظامی، و افزايش فوق العاده تورم در کشور بود.

در جولای، قرارداد جديدی با کنسرسيوم نفت به امضا ميرسد که در آن اختيارات نسبتا زيادی در امور نفتی به ايران تفويض ميگردد. دولت ايران با تعداد نسبتا زيادی از کشورهای جهان سوم روابط ديپلماتيک برقرار ميکند. برای کمک به سلطان عمان نيروهای نظامی ايران به آن کشور اعزام ميگردند. افزون بر آن شاه درماه های اکتبر و دسامبر در نقش رهبری اوپک، بهای نفت را چهار برابر افزايش میدهد. اما تورم در داخل کشور همچنان اوج صعودی می پيمايد. نقشه سوء قصدی به جان خاندان سلطنتی کشف ميگردد. (اين سوء قضد که مجريان آنرا گلسرخی و دانشيان اعلام داشته شد، توسط ثابتیان رئيس ساواک با هدف بزرگنمايی ساواک طراحی و انجام گرديده بود).

افزايش بهای نفت سبب توسعه مبادلات بازرگانی ميگردد که مدت 18 ماه ادامه می يابد. در آگست سال 1974 هزينه پروژه های صنعتی و توسعه تأسيسات زير بنايی مخصوصا صنايع خدمات عمومی و کشاورزی تقريبا دو برابر ميشود. سرمايه گذاری های مشترک با شرکت های خارجی برای ساخت هتل های لوکس توسعه پيدا ميکند. درآمد های اضافی به عنوان قروض طولانی مدت به  کشورهای صنعتی غرب و همچنين کشورهای در حال توسعه داده  ميشود. اما هنوز کمبود مايحتاج عمومی و تورم  در حال صعود، مشکلاتی را به وجود ميآورند. معهذا هيچ نشانه ای وجود ندارد که نشان دهد شاه چگونه ميخواهد با همه کمبودهای تکنوکراتی و تاسيسات زيربنای برای رسيدن به « تمدن بزرگ » موفق گردد.

يک يا دو نفر از انديشمندان ايرانی که نسبت به بروز حتمی بحران های آينده، ناشی از توسعه های اقتصادی بدون پشتوانه  انتقاد نمودند نا ديده گرفته شدند. شاه عجولانه اميد آنرا داشت پيش از آنکه مجبور شود در ده سال آينده به نفع پسر خود از سلطنت کناره گيری کند به اهداف مورد نظر خود که "ايرانی با پشتوانه اقتصادی و صنعتی قوی ميباشد را در اين مدت سامان دهد." او همچنين خوش بينانه اميدوار بود که در آينده نزديک خاندان پهلوی جايگاه بهتری در داخل و اقواه عمومی جهانی به دست خواهند آورد.

در همين زمان دو پزشک متخصص فرانسوی محرمانه اظهار داشتند که شاه از سال 1973مبتلا به سرطان خون ميباشد. شايد دليل عجله او برای برآوردن انتظارات خود در مورد کشور خويش همين بيماری بوده است که جان و روان اورا دستخوش نارسايی هايی کرده بود. اما به اعتقاد پزشکان معالج بيماری ممکن است به اشکال مختلف و ضعف و شدت متفاوتی ظاهر شود، درمورد شاه به نظر ميرسيد که بيماری هيچ آثار جسمی و روانی ظاهر نساخته است.

در فوريه 1375 به نظر ميرسيد تمايل به اينکه تصميم  به توسعه اقتصادی سريع مشکلاتی به همراه داشته باشد، بدين جهت لزوم بازنگری درمورد آن به نظر ميرسد. و مشکل اصلی، کمبود غير منتظره تبادل پولی در نتيجه کاهش مصرف نفت، و  رکورد اقتصادی جهانی و بالا رفتن قيمت کالاهای مصرفی وارداتی به ايران بود. علاوه بر آن کندی تخليه کشتی ها در اسکله های تخليه به علت کافی نبودن اسکله های تخليه در بنادر، و کمبود نيروی انسانی ماهر برای اجرای پروژه های در دست اجرا، افزايش کرايه خانه و دفاتر تجارتی در تهران نشانه هايی بودند که اقتصاد از حالت کنترل خارج گرديده است.

با فرا رسيدن تابستان و اجرای قانون مبارزه با گران فروشی در بازار و خرده فروشی ها که نارضايتی فروشندگان کلی و جزئی را به همراه داشت، همزمان بنا بر تصميم شاه، بعد ازسالها بسته بودن وکنترل فضای سياسی توسط ساواک وعوامل اطلاعاتی، گشوده ميگردد که عاملی ميشوند برای بسيج روشنفکران و توده های مردم برای نگرش به رفتار دولت، بدون اين که  خدشه ای برای شاه و رهبری او داشته باشد. با سخنرانی شاه در فروردين، چند حزب فعال در کشور تعطيل و همه آنها در حزب رستاخيز متمرکز ميگردند. 

انتخابات مجلس شورای ملی در ماه تير انجام ميگردد، ولی اين تغييرات نميتواند هيچ علاقه و اشتياقی در مردم بوجود آورد. هرچند فشار زيادی به کارکنان دولت و افراد آزاد برای پيوستن به حزب جديد اعمال ميگردد، اما مردم علاقه چندانی به پيوستن به حزب رستاخيز را نشان نميدهند. فعاليت های تروريستی مشکلاتی برای مقامات امنيتی  به وجود ميآورند. در ماه می دو نفر از اتباع کشورهای خارج ترور ميشوند، که نخستين تروری هايی بودند که در دو سال گذشته انجام کرفته بود.

با فرا رسيدن سال 1976 نااميدی سراسری ايران را فرا ميگيرد. در فوريه شرکت های گرومن، تيت و ليل متهم به پرداخت رشوه های کلان به مقامات بلند پايه نظام ميشوند. فرمانده نيروی دريايی ايران (دريادار رسايی) به اتهام حيف و ميل و گرفتن رشوه از کار بر کنار ميگردد و شواهدی بر گرفتن رشوه و فساد مالی در دستگاه های دولتی به آگاهی مردم ميرسد. ضمنا دولت نيز که به دروغ ادعا ميکرد تورم کاملا از بين رفته است تورم ساليانه به حد 20% ميرسد. واقعياتی از کشور را به آگاهی مردم ميرسند. با توجه به روش شاه که  تمام مسائل مملکت را سرپرستی ميکرد، فرو پاشی اقتصادی معمايی ميشود که با روش های او سازگاری ندارد. عليرغم اينکه سيمای اقتصادی و اجتماعی کشور در وضعی سر درگم قرار داشت، در ماه مارچ جشن پنجاهمين سالگرد سلسله پهلوی را برگذاز ميکند، حادثه ای که بدون هيچ گونه شادی و اشتياقی از سوی مردم مواجه ميشود. همزمان تقويم ساليانه که مبنای آن هجرت پيامبر اسلام از مکه به مدينه بود، به تقوم بنيان گذاری سلسله هخامنشيان تغيير می يابد.

در اکتبر سال 76 سرانجام شاه ناگزير اقرار ميکند که اشتباه ميکرده است. در يک مصاحبه با روزنامه های داخلی اعتراف ميکند که پيشرفت و توسعه آنطور که انتظار ميرفت انجام نشده است و بدون کاهش هزينه ها و افزايش توليدات، رسيدن به تمدن بزرگ امکان پذير نخواهد بود. بدين سبب همه بايد از خودگذشتگی و فداکاری بنماييم. در غير اين صورت برنامه ها بايد متوقف گردد.

شاه بعد از ساليان دراز زير فشار قرار ميگيرد. او نتوانسته بود به قول هايی که درمورد افزايش ثروت و رفاه اجتماعی برای همه ايرانيان داده بود جامه عمل بپوشاند. و ايران برای رسيدن به کشور های صنعتی هنوز راه درازی در پيش رو داشت. علاوه بر آن شاه زير بار فشارهای ديگری درمورد رفتار سازمان های امنيتی او با منتقدان داخلی از طرف کشورهای غربی قرار گرفته بود. در نوامبر سال  1976جيمی کارتر که با شعار دفاع از حقوق بشر در سطح بين المللی به رياست جمهوری امريکا انتخاب ميگردد، در دسامبر درنشست ساليانه اوپک در دوبی عربستان سعودی با پيشنهاد ايران مبنی برافزايش قيمت نفت مخالفت می ورزد و فعاليت ايران را برای بالا بردن افزايش درآمد نفتی خود خنثی مينمايد. اين اقدام عربستان ضربه ديگری بر پرستيژ جهانی شاه وارد ميسازد. علاوه بر اين ناملايمات شاه دو نفر از صادق ترين مشاوران خود را نيز از دست ميدهد. در پائيز آن سال اسدالله علم وزير دريار دچار بيماری ميشود، هرچند او پس از مدتی دوباره به کار برميگردد، اما در اين حالت نميتواند از عهده انجام کارهای مشکل خود برآيد. و سرلشگر خاتمی مشاور ديگر او در سانجه پرواز با کايت می ميرد.

عکس العمل شاه در برابر اين ناملايمات اخذ تصميم نسبتا حياتی او درمورد گشودن فضای باز سياسی در ايران بود. در اوايل سال 1977 درهای زندان های سياسی نظام به روی بازديد کنندگان صليب سرخ بعد از پنجسال باز ميشود. ضمنا برای نخستين بار درهای دادگاه هايی که زندانيان سياسی را محاکمه ميکردند به روی تماشاچيان گشوده ميشود و عده ای از زندانيان که به بهانه جرم های سياسی بازداشت شده بودند آزاد ميگردند. به نظر ميرسد که بعد از 15 سال حاکميت فشار و خفقان، برای همآهنگ و يک صدا ساختن ايرانيان برای رسيدن به تمدن بزرگ در ايران نتوانسته بود کارآيی داشته باشد.

فعاليت های او برای رسيدن به دموکراسی سفارشی، از آن جمله تشکيل حزب رستاخيز همه مواجه با شکست شده بودند. آينده نظام شاهنشاهی و موقعيت پسر او اصلی ترين فکری بودند که او را به خود مشغول ميداشتند، و چنين به نظر ميرسيد که به او توصيه شده بود که توسعه صنعتی و پيشرفت در يک جامعه بسته امکان پذير نخواهد بود. و نميتوان مردم را برای هميشه زير فشار قرار داد، بلکه دريچه اطمينانی لازم است که آرام سازی فضای کشور را ممکن سازد. با اين اميد که نتيجه آن به هرج و مرج نگرايد. مشکل سلامتی او شايد عاملی بود که او به اين ريسک تن داده بود. همچنين شايد در فکر او اين نکته بود که ادامه فضای بسته کشور و تجاوز به حقوق انسانی اتباع ايران روابط او را با غرب دچار مشکلاتی خواهد ساخت، هرچند هنوز شاهدی بدست نيامده است که ايالات متحده امريکا او را وادرار به گرفتن اين تصميم نموده باشد.

به هر دليل که تصميمات شاه بر اساس آن گرفته شده باشد، در اوايل سال 1977سه گروه مشخص مخالف در برابر شاه قرار داشتند. جمعی از مخالفين از سالهای1960 در زندان بودند، در ميان اين گروه عده ای از رهبران روحانی با نفوذ بودندکه مخالف هر گونه تغيير و تحول اجتماعی بودند، فرد مشخص اين گروه آيت الله خمينی بود که بعد از مخالفت با اصلاحات ارضی و شخص شاه به عراق تبعيد شده بود و آيت الله طالقانی، آزرده از رژيمی که به بهانه مذهب تشيع حاکميت ديکتاتوری خود را بر مردم تحميل می نمود. روحانيون از مساجد برای مخالفت و بی اعتبار کردن نظام استفاده ميکردند. علاوه بر آن سياستمداران نسل گذشته جبهه ملی ايران در زمان مصدق، مشابه مهدی بازرگان، شاپور بختيار، کريم سنجابی و داريوش فروهر که زندگی نامشخصی داشتند يا به طور مستمر در زندان يا زير نظر مأمورين اطلاعاتی بودند. و گروه های ديگر دانشجويانی بودند که با گروه های چريکی يا مارکسيست های فدائيان خلق يا اسلامی های افراطی مجاهدين خلق همراه و هم عقيده بودند. و نهايتا شاعران و نويسندگانی مشابه سعيد سلطان پور و يا غلامحسين ساعدی که از مخالفين آشتی ناپذير نظام بودند.

گروه دوم آنهايی بودند که از شاه پشتيبانی ميکردند. البته تا زمانی که همه چيز در جهت منافع آنها بود. اما وقتی اوضاع غير عادی و اقتصاد مشکلاتی به همراه داشت، اين پشتيبانی از بين ميرود. مشخص ترين اين افراد بازرگانان بازار بودند که از دهه 60 تا 70 کسب و کار آنها بخوبی پيشرفت ميکرد و محيط امن و مناسبی برای کار آنها فراهم بود. اما ترکيبی از تورم و تهديدی که سيستم های مدرن توليد و توزيع  توسعه صنعتی بوجود آورده بود و مبارزه با گران فروشی که از تابستان 1975 آغاز شده بود عاملی برای نارضايتی آنها نيز شده بود.

بازار از زمان های قديم به طور سنتی ارتباطاتی با مساجد داشته اند و پول های کلانی را در اختيار ملايانی که در مساجد عليه رژيم سخنرانی ميکردند می گذاردند. اين گروه همچنين شامل طبقات متوسط  روشنفکر، وکلا و معلمين که رژيم برای آنها قابل تحمل بود، اما به علت تحقير شدن و تبليغات نادرست رژيم رابطه خوبی با رژيم نداشتند.

سومين گروه شهروندان عادی کشور بودند که اکثريت آنها در سالهای 73 تا 74 با حقوق های نسبتا زياد از شهر های کوچک و روستا ها به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده بودند. بيشتر آنها در صنعت ساختمانی در زمانی که به علت هچوم به شهرهای بزرگ توسعه يافته بود مشغول به کار شدند. وقتی از سرعت پيشرفت ساختمان سازی کاسته شد، در حالی که هنوز نياز به مسکن وجود داشت، نرخ اجاره خانه کاهی 60 تا 70 درصد درآمد خانواده را جذب می نمود. (اين ارقام، واقعيت نداشته است) اين مشکل در جنوب تهران که معمولا طبقات کم درآمد جامعه، ساکنين عمده آن را تشکيل ميدادند مشخص تر بود. بهای مواد اوليه زندگی در حالی که کمبود احساس ميشد به سرعت افزايش می يافت. شکاف بين ساکنين جنوب تهران و شمال تهران که در رفاه بودند، آزار دهنده شده بود. افزايش ثروت ناگهانی و تنزل نا باورانه آن، تغيير سنت ها و جايگزينی روشهای زيست غربی و الزام برگشت به گذشته و سنت های  واپسگرا، عواملی برای نابسامانی های فکری و روانی شدند. توده مردم نميتوانستند فروپاشی نظام را باور کنند، اما آنها نياز به عاملی داشتند که بتواند آنها را تسکين دهد. در اين شرايط مساجد ميتوانستند شماری از آنها را جذب نمايند.

اولين عکس العمل به تصميم شاه درمورد گشايش فضای باز سياسی از سوی وکلا و نويسندگان آعاز شد. در اوايل سال 1977 ارسال نامه به نخست وزير بود که در آن مواردی از عدم موفقيت حزب رستاخير بيان شده بودند. و نامه های بعدی به شاه و نخست وزير و روزنامه ها درمورد آزادی بيان، فعاليت های سياسی و عدالت گستری که توسط شاپور بختيار، کريم سنجابی و داريوش فروهر نوشته شده بود، اما رژيم توجهی به نامه نمی نمايد، و امضاء کنندگان نامه بازداشت ميشوند. قطع برق در تهران و شهرستان ها به مدت های طولانی نشانه ای برای مبارزه و تحقير حاکميت و نشانه ای ازشکست برنامه های توسعه صنعتی و اقتصادی رژيم بود. سکون تمام سازمان های دولتی و کل نظام، از آن جمله کنار گذاشته شدن امير عباس هويدا که 12 سال در سمت نخست وزيری بود.

در ماه اکتبر با بهره گيری از فضای آزادی که شاه وعده آن را داده بود دعوتی از شعرای نامدار ايران به انجمن گوته که وابسته به سازمان فرهنگی آلمان بود برای شعرخوانی و با هدف انتقاد از کل نظام به عمل آمد که حدود ده هزار نفر در آن گردهمآيی گردآمدند. در نوامبر دانشجويان دانشگاه تهران اقدام به برگذاری يک سری راه پيمايی های خيابانی کردند. در عکس العمل به اين کار در اواخر ماه راه پيمايی ديگری، سازمان يافته از ولگردان و چماق داران شناخته شده توسط رژيم ترتيب داده شد تا مانع از برگذاری راه پيمايی وکلا، نويسندگان و دانشجويان شوند. اما شاه اعلام داشت که او مسؤل عملکرد اين گروه نيست و همچنان به دنبال گشايش فضای باز در کشور ميباشد.

در ژانويه 1978 عوامل اطلاعاتی رژيم در مقاله ای در روزنامه اطلاعات اعلام داشت که خمينی اعتقادی به مذهب و خدا ندارد و اجداد او هندی ميباشند. اين مقاله وسيله ای برای ايجاد شورش و هرج و مرج در مرکز روحانيت در قم گرديد که عده ای از معترضين که بيشتر طلاب دينی بودند به قتل ميرسند.

شورش و کشتار در قم عاملی برای تشديد شورش در ساير نقاط کشور ميشود که در سراسر تابستان ادامه می يابد. عليرغم اين نابسامانی ها شاه اعلام ميدارد که از توسعه فضای باز سياسی باز نخواهد ايستاد وعکس العملی در برابر خشونت ها نشان نخواهد داد. در يک  مورد که ارتش در مقابل تظاهر کنندگان عکس العمل نشان داد بدان جهت بود که ارتشيان شاه را زير فشار قرار دادند که اجازه دهد آنها در برابر شورشيان عکس العمل نشان دهند، درحالی که شاه در اين باره توصيه ای نکرده بود. او ترجيح ميداد در برابر طغيان های رو به رشد مخالفين روبرو نشود. اما از مخالفين بخواهد که کابينه ای برای پايه ريزی وحدت ملی تشکيل دهند. مخالفين درخواست شاه را نشانه شکست شاه در برابر اعتراضات دانستند، ولی هرعقب نشينی عاملی ميشد برای قبول درخواست ديگری ازسوی مخالفين.
سياستی که شاه برگزيده بود در راستای خواست خمينی و مخالفين او قرار ميگرفت، اما توده های روستايی جذب پيروان خمينی می شدند و در اين حالت شاه ناخواسته رو در روی خمينی قرار ميگرفت. نيروهای امنيتی که وفادارانه از شاه پشتيبانی ميکردند با ديدن اينکه هر روز بر تعداد مخالفين شاه افزوده ميشود به تدريج از پشتيبانی او دست می کشيدند. گروه های مخالف به تدريج اتکاء به نفس پيدا میکردند. بطوری که در اواخر سال آنها فقط با خروج شاه از کشور راضی ميشدند.

به دنبال شورش قم پيروان خمينی بر اساس يک سنت مذهبی در برگذاری های سوم، هفتم و چهلم به بهانه ياد آوری از شهدای خود راه پيمايی تشکيل ميدادند و تلاش ميکردند که راه پيمايی را به رو در رويی با نيرو های انتظامی تبديل کنند تا بهانه ای برای راه پيمايی های ديگر داشته باشند. در روزهای 18 و 19 فوريه در تبريز تظاهراتی بر پا گرديد که نيروهای انتظامی برای اولين بار برای متفرق کردن راه پيمايان از تانک استفاده کردند. هرج و مرج تقريبا در تمام کشور گسترده ميشود.

در تاريخ 11 مهر برای اولين بار راه پيمايی تهران در تهران به هرج و مرج کشانيده شد. پيغام خمينی از پاريس به تعداد زيادی چاپ و بين راه پيمايان و مغازه داران اطراف راه پيمايی پخش گرديد. شاه بار ديگر عقب نشينی نمود و در 6 جون دستور انحلال ساواک را صادر و رئيس ساواک سپهبد نصيری بازداشت ميگردد. در ماه جون به نظر رسيد که دور تظاهرات به پايان رسيده است. اما در اواخر جولای نا آرامی در مشهد و در اوايل آگست شورش و خرابکاری های شديدی در اصفهان بروز کرد، به حدی که دولت را مجبور به اعلام حکومت نظامی نمود.

پاسخ شاه وعکس العمل اوبه پايان يافتن ناآرامی ها قول دادن سريع تربه گسترش آزادی های سياسی و اجتماعی بود که در 5 آگست در يک نظق راديويی اعلام داشت که در جون 1979 انتخابات آزاد در کشور صورت ميگيرد که صد در صد آزاد و به دلخواه مردم خواهد بود. در تاريخ 7 آکست شاه قول ميدهد لايحه ای برای آزادی بيان و اجتماعات به مجلس شورای ملی داده خواهد شد. بعد ار يک فاجعه دردناک که منجر به مرگ 450 نفر گرديد که دولت افراطيون مذهبی را مقصر اعلام داشت، درحالی که مخالفين اعلام ميداشتند که دولت برای بی آبرو کردن رهبران مذهبی خود بدين کار مبادرت ورزيده است. مجددا تظاهرات و شورش در کشور آغاز ميگردد.

شاه کابينه جمشيد آموزگار را که مدت يک سال در سمت نخست وزيری بود منحل و جعفر شريف امامی را برای چانشينی او تعيين ميکند. شريف امامی با اين شرط نخست وزيری را می پذيرد که شاه مجددا تقوم ايران را براساس تاريخ شمسی که مبداء هجرت پيامبر اسلام از مکه به مدينه بود، جايگزين تاريخ هخامنشی کند.

شريف امامی تلاش ميکند با آيت الله های قم مذاکره نمايد. مدت کمی بعد از اين نقل و انتقالات برای اولين بار تصوير خمينی در روزنامه ها و نشريات داخلی به چاپ ميرسد، که قبلا غير قابل تصور بود.
در 5 دسامبر در پايان ماه رمضان (روز عيد فطر) بعد از نماز عيد فطر  يک راه پيمايی آرام برای حمايت از دموکراسی در کشور انجام ميشود که صد ها هزار نفر در آن شرکت داشتند. شاه زير فشار نيروهای امنيتی موافقت ميکند تظاهراتی را که قبلا اجازه گرفته نشده باشد  غير قانونی اعلام دارد.

در روز 7 سپتامبر مخالفين اعلام داشتند که بامداد روز بعد در ميدان ژاله در جنوب تهران اجتماعی برپا خواهد شد و از مردم دعوت گرديد در آن اجتماع شرکت نمايند. برای جلوگيری از بروز سانحه در اواخر شب اعلام ميگردد که از بامداد فردا حکومت نظامی در تهران برقرار خواهد شد. در روز بعد طرفداران خمينی که به احتمال زياد از برقراری حکومت نظامی آگاه نشده بودند به طرف ميدان ژاله رهسپار ميشوند که با تيراندازی نيروهای نظامی مواجه ميگردند که تقريبا 100 نفر به قتل ميرسند.

پس از اين واقعه گمانه هايی قوت گرفت که شاه حداقل برای مدتی کاملا از سياست کناره گيری خواهد کرد، اگر چه عده ای از سياستمداران ليبرال با علاقه از انتخابات سال آينده صحبت ميکردند، در حقيقت شريف امامی هنوز سياست سازش و راه آمدن با مخالفين را ادامه ميداد، بدين جهت تا مدتی ناآرامی ها فروکش ميکند. اما کارکنان از سياست نرمش پذيری دولت سوء استفاده کرده برای گرفتن اضافه حقوق شروع به اعتصاب در کارگاه های مختلف ميکنند که دولت به همه آنها پاسخ مثبت ميدهد. در 6 اکتبر شاه ضمن سخنرانی در مجلس شورای ملی مجددا اعلام ميدارد که در گذشته مرتکب خطا هايی شده است. و در روز 19 اکتبر اعلام ميدارد که از اين پس طبق موازين قانون اساسی رفتار خواهد کرد و قدرت را طبق قانون اساسی به مجريان قانون واگذار ميکند.

در اين زمان خمينی ازعراق به پاريس انتقال می يابد، جايی که او بيشتر و راخت تر ميتواند عليه شاه اعلاميه بدهد. در آخر اکتبر موج دوم اعتصابات آغاز ميکردد که درخواست ها بيشتر خواسته های سياسی بودند که يکی از آنها بازگشت خمينی از تبعيد بود. در 29 اکتبر دامنه اعتصابات به صنايع نفت کشيده ميشود و دراول نوامبر توليد، پالايش و حمل و نفل مواد نفتی متوقف ميگردد. ضمنا در شهرهايی که حکومت نظامی اعلام شده بود نا آرامی های گسترده و شديدی شکل ميگيرد. در 30 اکتبر عليرغم حکومت نظامی راه پيمايی برگذار ميشود و شاه تصميم ميگيرد که دولت شريف امامی ادامه داشته باشد. اما او نميتواند جبهه ملی را قانع کند که با خمينی تماس حاصل نمايند و مشترکا دولت وحدت ملی را تشکيل دهند. 

در تاريخ دوم نوامبر توليد نفت برای مصارف داخلی در بعضی از پالايشگاه ها (پالايشگاه تهران) مجددا آغاز ميگردد. اما شاه زير فشار نيروهای انتظامی و امنيتی قرار ميگيرد که خواستار برخورد شديد با مخالفين هستند. در 13 آبان به مناسبت تبعيد خمينی تظاهراتی در دانشگاه تهران بر پا ميشود که با دخالت نيروهای نظامی به کشته شدن چند دانشجو منجر ميشود. به دنبال اين رخداد نا آرامی های خشونت آميزی در نقاط مرکزی تهران که همراه با آتش زدن بانک ها و ساختمان های دولتی ميباشد. در اين روز برژنسکی مشاور امنيتی کارتر در يک مذاکره تلفنی با شاه ميگويد " هر کاری که تو فکر ميکنی برای رفع بحران بهترين است ميتوانی انجام دهی" به اين ترتيب به شاه ميگويد که يک دولت نظامی مورد توافق امريکا نيزخواهد بود.

در 5 نوامبر هرج و مرج و شورش در تهران اوج ميگيرد، از آن جمله به سفارت انگليس. نيروی انتظامی برای جلوگيری از آن هيج عکس العملی انجام نميدهد. در 6 نوامبر سپهبد ازهاری فرمانده کل نيروهای نظامی به سمت نخست وزيری انتخاب ميشود و در کابينه او عده ای از افسران عاليرتبه  مشاغل حساسی را بعهده ميگيرند. دولت اعلام ميدارد که قانون حکومت نظامی با شدت اجرا ميشود.

بدين ترتيب کشور محددا در روز هشتم سپتامبر، بعد از اعلام حکومت نظامی به يک آرامش پيش از طوفان فرو ميرود در اين مرحله مخالفين ميبايست به دنبال راه ديگری ميرفتند. اگرچه نخستين موج اعتصاب در اواسط سپتامبر ممکن بود به علت تغييرات ناگهانی اقتصادی باشد، پاسخ مثبت دولت می بايست مردم را واميداشت که از رهبران مخالف ميخواستند بدنبال تغييران سياسی در کشور باشند. شاه کرارا اعلام داشته بود که اين درخواست را خواهد پذيرفت.  گفته شاه می بايست وسيله شادی توده های مردم باشد که بعد از سال ها بودن زير فشار حکومتی خودکامه راهی به سوی دموکراسی و حقوق قانونی آنها گشوده شده است.

ورود خمينی به پاريس، جای مناسبی برای انجام خواسته های او است که انتخاب ميکند. در اواخر اکتبر  آشکار ميگردد که او خودکامه ای است که منخصرا صدا وخواسته های خود را می شنود، نه سخنان شاه يا شريف امامی يا ديگر مخالفان را. رهبرانی مثل رهبران سابق جبهه ملی که  علاقمند بودند درخواست های خود را معتدل تر نمايند نمی توانستند تمايل خود را که مخالف با تمايل خمينی بود آشکارا بيان دارند، زيرا ديگر شانسی برای موفقيت نداشتند. بنظر ميرسيد برای ايرانی ها مخصوصا ساکنين مناطق جنوبی تهران تنها خمينی بود که ميتوانست زندگی آنها را بهبود بخشد وحقارت سال ها بودن زير فشار را از آنها بزدايد. و آنها را به سوی زيبايی های نور رهبری کند!

ابزار ازهاری مشابه اعلام حکومت نظامی از دو ماه پيش، ثابت کرد که آغاز دوره ديگری از فشار نميباشد. سخنرانی شاه در 6 نوامبر بار ديگر به مردم قول داد که روزهای اختناق سپری شده است. پس از آن چند نفر ديگر که از پايه های رژيم بودند مشابه نصيری و هويدا بازداشت ميگردند، با اين انديشه که ارتباط با گذشته بريده شده است. ازهاری مواظب بود کاری نکند که نشانه خودکامگی باشد و ژنرال های کابينه بزودی به وزرای غير نظامی تغيير يافتند. شاه صراحتا به ازهاری اعلام داشت که ميخواهد هرچه زودتر يک کابينه غير نظامی تشکيل دهد، احتمالا با شرکت رهبران مخالفين که راه را برای يک انتخابات آزاد آماده سازند. او ازهاری را آزاد گذارد کشور را چنان اداره کند که راه را برای انتقال آماده سازد.

حتی اگر ازهاری ميخواست  اعمال قدرت نظامی بنمايد، اين امر غير ممکن به نظر ميرسيد. اغتصاب و شورش ادامه داشت. با رسيدن به آخر ماه اقتصاد کشور کاملا راکد و صامت گرديد. از26 نوامبر خاموشی های مکرربرق آغاز ميشود. در 26 دسامبر با آغاز عزاداری ماه محرم بار ديگر اعتشاشات خشونت باری در تهران آغاز ميشود. هرچند نيرو های نظامی نميتوانستند کار زيادی درمورد اعتصابات بنمايند، اما ميتوانستند راه پيمايی ها را در تهران کنترل نمايند. در هرحال رژيم مجبور بود برای راه پيمايی دو روز تاسوعا و عاشورا 10 و 11 دسامبر اجازه راه پيمايی را قبلا صادر کند. در اين دو روز ميليون ها نفر در سراسر تهران راه پيمايی کردند و در قطعنامه پايانی در ميدان شهياد يک طلبه جوان آمدن خمينی و سقوط  رژيم را خواستار شدند.

با توجه به اجتماع بزرگ معترضين که نماياننده قدرت مخالفين بود، معهذا هنوز آسان نبود که پيش بينی شود مخالفين در نهايت چگونه خواهند توانست شاه را از قدرت کنار گدارند. توليد نفت هنوز در نوسان بود، اما هنوز برای مصارف داخلی کافی بود. نشانه هايی ديده ميشد که وفاداری نيروهای امنيتی در حالت متلاشی شدن هستند. اما بطور کلی هنوز آنها همراه فرماندهان خود و شاه ميباشند. همزمان با بازگشايی دانشگاه ها و مدارس در روز 23 دسامبر، بار ديگر هرج ومرج و شورش در تهران شروع ميشود.. درروز 27 دسامبر توليدات محصولات نفـی کاملا متوقف ميشوند و بدنبال آن صفوق طولانی برای گرفتن نفت در تهران تشکيل ميگردد. آتش سوزی و خرابکاری در تهران همه جا به چشم ميخورد. شاه نااميدانه تلاش ميکند که يکی از سياستمداران قديمی، شايد بتواند دولتی بی طرف تشکيل دهد. شاپور بختيار يکی از بازماندگان گزوه جبهه ملی دعوت شاه را ميپذيرد که در 21 دسامبر به اطلاع مردم رسانيده ميشود و در همان روز ازهاری استعفای خود را تقديم ميدارد. 

مشخص ميشود که ارتش بختيار را به عنوان نخست وزير قبول خواهد کرد. بختيار اعلام داشت اگر شاه موافقت کند که از ايران خارج شود او پيشنهاد نخست وزيری را قبول خواهد کرد. در 6 ژانويه بختيار وزرای کابينه خود را به حضور شاه معرفی ميکند و شاه اعلام ميدارد که کشور را ترک خواهد کرد.

ده روز بعد از آن بختيار نااميدانه تلاش کرد حمايت ياران جبهه ملی را بدست آورد، زيرا نگران بود که خمينی دولت او را پذيرا نشود. اما موفق به همکارای هموندان خود نميگردد.  ولی موفق شد پشتيبانی امرای ارتش را درصورت خروج شاه از ايران را بدست آورد. شاه در روز 26 دی 1357  ايران را ترک ميکند. 

مشکل است با اطمينان بگوييم چرا تصميم به خروج از کشور را گرفت؟ اصرار به گشايش فضای سياسی و ارائه آزادی های سياسی و اجتماعی به مردم، اگر چه او 25 سال با خودکامگی سلطنت کرد اما او طبيعتا آدم خونريز و ظالمی نبود. در روزها و سالهای اوليه پادشاهی او اکراه داشت از نيروی های امننيتی برای مقاصد سياسی استغاده کند. يکی از رجال نسبتا خوشنام ايران درمورد شاه ميگويد: «عزل مصدق و پرواز شاه به خارج از کشور در سال 1953 وسيله خوبی برای تغيير روحيه او شد». اگر او در سخت ترين وضعيت بود هرگز اجاره نميداند با زور مشکل خود را حل کند.

شاه وقتی در سال 1953 به بغداد رسيد به سفير امريکا گفته بود او از نيروی ارتشی استفاده نکرده است زيرا نميخواهد شاهد حمام خون و هرج و مرج باشد. او همچنين نميتوانست در بحران ها تصميم قاطعانه ای اتخاذ کند. در بحران سال  1952 او ميخواست دولت مصدق را عزل نمايد اما او نميخواست خود فعالانه نقشی در اين ماجرا داشته باشد.

در سال 1959 او با اکراه دستور حمله به مرکز بهائی ها در تهران را صادر ميکند. بدين جهت سفير عقيده داشت اگر در آينده او مواجه با بحران سختی شود، قادر نخواهد بود تصميماتی مقتضی و منطقی برای رفع بحران اتخاذ نمايد. ديگران بايد از طرف او وظيفه سرکوبی بی رحمانه را عليه خرابکاران و مخالفين به عهده بگيرند. از دست دادن عده زيادی از مشاورين نزديک بود که در بحران های سال 1978 در تصميم گری عاجز ماند که عامل مهمی در فرو پاشی نظام او بود.  بعد از سال1963 تا 1978 شاه تقريبا هيچگاه مواجه با تهديد واقعی نشده بود و چنين به نظر ميرسيد که او دوران بی تصميمی خود را پشت سر گذارده است.

برای شاه بعد از ساليان دراز حکومت با  مشت آهنين، غير قابل تصور بود که ممکن است روزی موقعيت او  مواجه با تهديدی واقعی گردد. بنابراين غيرعادی نبود که اونتواند به موقع تصميم قاطعی بگيرد، تا اينکه  به واقعيت وقوف يافت. ضمنا حطرکاملا روشن ومشخص بود، او ممکن است احساس کرده بود که ارتش نا اميد نخواهد توانست بر مخالفين فائق شود. شاه احتمالا همچنين موضوع را ارزيابی کرده بود و به اين نتيجه رسيده بود که می بايد فضا را آژاد سازی نمايد. اشتباه بيست و پنج سال  فرماندهی پولادين توده مردم را به حرکت واداشته بود، و احساسی که بتواند فضای امنی برای پسر خود فراهم سازد را از دست داده بود. در سپتامبر و اکتبر ايالات متحده امريکا و بريتانيا به او هشدار داده بودند که زمان را به عقب برنگرداند. او احتمالا اميدوار بود که ايران از مهلکه خواهد رست. نهايتا ممکن است بيماری او بخشی از عوامل شکست او بوده باشد. هرچند در اوايل سپتامبر از حالت نااميدی و فشاری که گرفتار شده بود بهبودی يافته بود. و به نظر نميرسيد که بيمار باشد. اما تصميم او به مبارزه ممکن است کاهش يافته بود.

وقتی شاه ايران را ترک کرد زمان کمی سپری شد که خمينی به ايران باز ميگردد. بختيار که پشتيبانی ارتش را همراه داشت. در مرحله اول فکر ميکرد خمينی از قانون اساسی ايران تابعيت خواهد کرد. او برای قدرت نمايی فرودگاه تهران را از زور 24 تا 30 ژانويه بسته نگاه داشت. اما خمينی تسليم نميشود و در روز اول فوريه به ايران بازميگردد بدون اينکه هيچ گونه توافقی انجام داده باشد.

در 5 فوريه خمينی صراحتا اعلام ميدارد دولت بختيار عروسکی در دست شاه است.  در همان روز بازرگان يکی از هموندان سابق بختيار در جبهه ملی را به نخست وزيری منصوب مينمايد. فرصت اقدامی عليه خمينی و بازرگان برای بختيار و ژنرال ها برای توافق باقی نمی ماند. و آخرين تلاش آنها با رو در رويی افراد نيروی هوا نيروی و چريک های طرفدار خمينی با گارد جاويدان شاه در شامگاه 21 بهمن صحنه را در راستای فروپاشی نظام قرار ميدهد. در روز 22 بهمن با امضای اعلاميه بی طرفی فرماندهان ارتش و فرمان بازگشت نظاميان به پادگانها که همراه با پورش چريک ها به پادگان ها و دستيابی به انبار های اسلحه در تهران و شهرستان ها بود، چريک ها حفظ انتظامات شهرها را در غياب نيروی های انتظامی شاه در اختيار خود می گيرند، که پايان حکومت شاهنشاهی در ايران بوده است.
تفسير رخداد های سال های 1974 تا 1978
بخش خارجی و کشورهای مشترک الامنافع بريتانيا (پاره ای از گزارشات، تکراری ميباشد)
زمان مشخصی برای آغاز تحليل سياست بريتانيا درمورد ايران در اين سری نوشتار در نظر گرفته نشده است. تحليل نسبتا کاملی منحصرا درمورد رخدادهای سالهای 1974 تا 1978 ميباشد. اما نظری گذار نيز به رخدادهای سال های 1970 تا 1974 نيز دربخش امور خارجی و کشورهای مشترک الامنافع وجود دارد. زيرا در طول اين چهار سال گزارشی از سفارت بريتانيا در تهران به لندن ارسال نشده بود.

در سال 1940، پيش از اينکه محمد رضا شاه به جانشينی پدرش به تخت شاهی بنشيند، نماينده دولت انگليس در تهران درمورد او چنين اظهار نظر ميکند "با توجه به روحيات  وليعهد او نه مورد احترام است و نه دارای جاذبه چندانی در بين مردم ميباشد". با اين اشاره، محمد رضا شاه، به عنوان يک فرمانروا هيچ گاه مورد توجه دولت انگليس قرار نميگيرد، تا  زمانی که بحران عدم خروج نيرو های اتحاد شوروی از تبريز مرکز آذربايجان و استان آذربايجان در شمال غربی ايران که در اشغال آنها بود پيش ميآيد. با عکس العمل شاه در اين مورد آتاشه سفارت بريتانيا در تهرات اذعان ميدارد که "تحرک و تصميم گيری حياتی درمورد نجات آذربايجان توسط خود شاه گرفته شده است."

در طول زمامداری مصدق بعد از اعلام ملی شدن صنايع نفت و خلع يد از بريتيش پتروليوم سفارت انگليس در تهران رابطه چندانی با شاه نداشته است. در سال 1336 سفارت به اين نتيجه رسيده بود که توان تصميم گيری شاه درحد خيلی پايين است و مقبوليت او نيز در جامعه بی اندازه کم است. در خرداد ماه گله داشتند که قدرت کافی برای رفع بحران ها را ندارد. برای نمونه در شهريور 1331 زمانی که مصدق کاملا اهداف خود را در اداره کشور اعمال ميکرد، او بيش از هميشه در حالت انفعالی و گوشه گيری بود و به نظر نميرسيد که توانايی اعمال نفوذ در امور کشور را داشته باشد.

در سال 1332 گزارش سفارت در تهران حاکی از آن است که شاه به سبب گزارش های نادرست اطرافيان خود باور کرده است که از محبوبيت دکتر مصدق به عنوان قهرمان ملی کاسته شده است. و تصميم گيری او درسال 1335 درمورد حمله به مرکز بهايی ها و محاکمه رهبران آنها عليرغم ميل باطنی او نشانه ای از ناتوانی در تصميم گيری های حياتی و حساس او ميباشد، و به نظر ميرسد شاه از رحدادهای کشور خود در بی خبری کامل به سر ميبرد.

روند افزايش محبوبيت شاه به آهستگی اما مستمر از سال 1336 رو به بهبودی و افزايش بود، اما در سال 1958 گزارش سفارت حاکی از آن است که محبوبيت شاه به تدريج در حالت افول است و نارضايتی پنهانی کاملا مشخص ميباشد. موافقت شاه با انحلال مجلس شورای ملی در سال 1960 به بهانه تقلب در آراء انتخاباتی نشانه آشکاری به عدم توانايی او در تصميم گيری بود. در سال 1962 وقتی که مخالفت با اصلاحات ارضی اوج گرفت، گزارش سفارت حاکی از آن است که شاه توانسته به نوعی از ثبات ملی دست يابد. در اين شرايط اعلام شد که تعهد غرب در برابر ايران بستگی کامل به تمايل شاه دارد.

در سال 1965 سفارت گزارش ميدهد که شواهد کافی در دست است که محبوبيت شاه افزايش يافته و درسال بعد نيز چنين گزارش ميشود که با توجه به نداشتن تشکيلات منسجم و تجرد انديشی مخالفين روحيه ملی گرايی در حال ارتقاء است. اما آنها معتقد هستند که ايران به سويی ميرود که تصميم گيری برنامه های خرد و کلان توسط يک نفر منجر به نا امنی ها و بحران ها خواهد بود. در سال بعد نيز اين سؤال مطرح گرديد که آيا کشوری که در روند توسعه گرايی قرار گرفته، با توجه به اينکه طراحی همه تحولات اجتماعی، سياسی و اقتصادی توسط فردی واحد ميباشد، آيا ميتواند منجر به نتيجه منطقی گردد و موفقيتی داشته باشد؟

با جدايی روشنفکران و تکنوکرات ها ومخالفت تعداد زيادی از دانشجويان،  افق آينده در ابهام و بی تحرکی قرار گرفت اما با فرا رسيدن سال 1348 اين شک و دودلی کاهش يافت و سفارت ادعا کرد که ايران سيمايی از خود به جهانيان نشان داده که با ثبات ترين و مساعذترين کشور برای پيشرفت مستمر در بين کشورهای خاور ميانه ميباشد ولی ممکن است با رشد سريعی که اتخاذ کرده در معرض مخاطرات سياسی و اقتصادی قزار گيرد.

درسال 1970 سفارت گزارشاتی درمورد ناآرامی های دانشجويی وملايان دررابطه با اصلاحات ارضی به بخش خارجی و امور کشورهای مشترک الامنافع ارسال ميدارد که با آتش سوزی و دود درشهرها همراه ميباشد. که به علت عادی نبودن تقسيم اراضی به کشاورزانی که بطور مزد بگيران فصلی برای مالکين و شرکتهای بزرگ کشاورزی کار ميکردند که با وضع به وجود آمده ممکن است بحران ها و هرج و مرج های بسياری را در مناطق روستايی سبب گردد. اما به ط.ور کلی خوش بينی های زيادی در مورد آينده ايران در پيش روی ميباشد.

سازمان اطلاعاتی و امور خارجی بريتانيا نتيجه گيری ميکند که ايران دارای اقتصادی مستحکم می باشد و آينده ای اميدوار کننده دارد. و اعلام ميدارد که ايران در اين زمان با ثبات ترين کشور خاورميانه ميباشد. اما سال بعد سفارت کزارش ميدهد که در بهار عده ای تروريست به پايگاه ژاندارمری در سياهکل يورش برده و چند نفر ژاندام را به قتل رسانيده اند. معهذا نشانه هايی وحود ندارد که قضاوت کنيم اين عمل تروريستی بتواند تهديدی برای رژيم به وجود آورد.

گزارش ماه پيش در مورد جوانان ايرانی ميگويد که بار ديگر سازمان های جوانان جبهه ملی ايران و حزب کمونيست توده در دانشگاه ها شروع به فعاليت کرده اند و خاطره مصدق را دوباره زنده می نمايند. همزمان به مناسبت مراسمی در يکی از مساجد يک روحانی در سخنرانی خود اظهار ميدارد: "برای اينکه مذهب بتواند به طور آزاد رشد کند رژيم شاهی بايد ساقط گردد" همان گزارش بيان ميدارد پيام تظاهرات دانشجويان به نحو بارزی آشکارا عليه رژيم بود. هرچند شمار زيادی از ايرانی ها پشتيبان رژيم ميباشند، اما رخدادهايی چنينی ميتواند افکار ضد رژيمی را توسعه بخشد. و  رکود اقتصادی ناکهانی در ايران ميتواند عاملی برای به حرکت درآوردن جوانان گردد. 

گزارش چنين نتيجه گيری ميکند که مبارزه با تفکر خودکامگی بطور تحقيق در چند سال آينده ميتواند مشکلاتی را برای رژيم به وجود آورد اما امکان شکل گيری يک گروه منسجم مخالف به سبب خود محور بينی ايرانی ها به وجود نخواهد آمد. و بدين جهت امکان اينکه اين مبارزات و تلاش ها بتواند ضربه ای به شاه يا نظام شاهی بزند غير ممکن به نظر ميرسد.

زمانی که سر دنيس رايت بعد از 8 سال سفير بريتانيا در ايران، ايران را ترک ميکند مينويسد "شاه ورای همه بحران ها موفقيتی ماوراء انتظارات خواهد داشت" اما دنيس رايت نگران است با اطمينان زيادی که شاه به تصميم گيری های خود دارد ناخواسته تصميماتی بدون مطالعه و ضررآفرين اتخاذ کند. اما متأسفانه بخش کشورهای خارجی و مشترک الامنافع توجهی زيادی به گزارشات نا اميد کننده و آگاهی دهنده سفارت نکردند و گزارشات مربوط به نارضايتی های جوانان را به معاونين وزير ارائه ندادند.

سفير جديد بريتانيا در مقايسه با سفير پيشين با نگاهی خوشبينانه تر به حوادث ايران می نگرد. در تابستان او گزارش ميدهد که نظر سپهبد نصيری را در مورد اينکه بطور کلی موقعيت امنيتی ايران بهبود يافته است، را قبول ميکند. در گزارش ديگری به مناسبت برگذاری جشن های 2500 ساله شاهنشاهی ايران در ماه اکتبر، سفارت اشاره ميکند زمزمه های انتقادی درمورد هزينه های برگذاری اين جشن از همه طرف به گوش ميرسد که عاملی برای گسترده تر شدن نارضايتی و بدبينی هايی در ميان مردم شده است. اما اين طور گفته ميشود که برگذاری اين جشن ها موفقيتی برای نظام بوده است و نشانه ای بود از سنت های ايرانی ها، بطور کلی ارزيابی مثبتی از آن شده است.

از آغاز سال 1972 سفارتخانه وسواس و دقت بيشتری را درمورد قضاوت خود در امور ايران بکار بست. در ژانويه در نامه ای درباره فعاليت های بازماندگان گروه سياهکل بطوز کلی توضيج داده ميشود، "هرچند آنها قوی تر ازآن هستند که ساواک تصور ميکرد، اما به نظر ميرسد که هنوز نميتوانند تهديدی جدی برای امنيت نظام باشند" در نامه همجنين به نارسايی های نظام شاهنشاهی توجه شده و گزارش شده است که تاکنون تا اين اندازه ناخشنودی و احساس خطر سابقه نداشته است. آنها بيان داشته اند که عامل ناراحت کننده اين است که عده زيادی از جوانان ايرانی در مخالفت با نظام حاضر هستند تا مرحله مرگ پيش روند. دراين مورد اطرافيان شاه واقعيات را باو نميگويند ودرمورد مخالفين آگاهی کاملی در اختيار او نگذارده اند.

همراه اين گزارش ضميمه ای به "نام نا آرامی در ايران"، "مبارزات چريک های مارکسيستی فداييان خلق" و "چريک های اسلامی مجاهدين خلق" و سازمان نهضت آزادی، که ايدئولوژی آن با زير بنای مذهبی افراطی و ارتجاعی بود، مورد توجه ملايان جوان قرار گرفته است که ميتواند مشکلات زيادی برای رژيم به وجود آيد که ميزان آنرا درشرايط حاضرنميتوان تخمين زد.