Text Box:  در گذرگاه زمان قسمت دوم  _ خاطرات يک تکنوکرات
 آيا نظام آخونديسم پيامد کودتای 28 مرداد نميباشد؟ 

استيفن کينزر (نويسنده و تحليل گر سياسی)
آغاز استخراج نفت توسط شرکت نوبنياد انگليس و ايران
" اين موهبتی است از سرزمين پريان ، که ماوراء تصور ما است" 
پائيز۱۲۹۶-  وينستون چرچيل
 با پی بردن به ارزش عظيم اين ماده ، انگليس ها در سال ۱۹۱۹ قرارداد يک جانبه ايران و انگليس را بر احمد شاه تحميل کردند. براساس اين قرارداد انگليس ها برارتش ، خزانه داری،  شبکه حمل و نقل و شبکه ارتباطی ايران تسلط يافتند. آن ها برای تقويت قدرت جديدشان حکومتی نظامی را بر ايران تحميل کردند و با قلدری به حکومت پرداختند. لرد کرزن که يکی از طراحان اين قرارداد بود اعلام داشت که عقد اين قرارداد ضروری بوده تا سياست صد ساله انگليس را نسبت به ايران روشن سازد.                                                                                                       
"اگر سؤال شود که چرا ما اين مسؤليت ها را به عهده گرفته ايم و چرا ايرانيان به حال خود گذاشته نمی شوند تا بپوسند ، پاسخ اين است که موقعيت جغرافيائی ايران و گستردگی منافع ما در آن کشور و امنيت آينده امپراتوری شرقی ما اين امر را غير ممکن ميسازد. همان گونه که در۵۰ سال گذشته برای ما غيرممکن بود که وضع ايران را ناديده بگيريم. به علاوه اکنون که در آستانه تحت قيموميت درآوردن بين النهرين هستيم که باعث ميشود با غرب آسيا مرزهای مشترک داشته باشيم نميتوانيم اجازه دهيم که مستعمرات جديدمان در نکبت و بدبختی و فقر و آشوب سياسی بسر ببرند و اگر ايران تنها ميماند به يقين بلشويک ها آن را نابود ميکردند. حرف آخر اين که ما در گوشه جنوب غربی ايران دارائی های عظيمی به شکل چاه های نفت داريم که مورد مصرف نيروی دريائی انگليس قرار ميگيرد و منافع ما را در آن بخش از جهان تأمين ميکند».
عملکرد شرکت نفت در ايران
در اواخر سال ۱۳۲۹ شرکت نفت بدون هيچ دليل  مبادرت به کاهش حقوق کارگران مناطق نفت خيز ميکند. اين امر ساکنين مناطق نفتخيز را به خيابان ها ميکشاند و آنان به طرفداری از کارگران ميپردازند. بخشی از اين عمل به دليل همدردی مردم با کارگران و بخشی ديگر به خاطر نابرابری چشمگير قرارداد شرکت نفت ايران وانگليس بود. مثلادرسال ۱۳۲۶ اين شرکت گزارش داد که پس از کاهش ماليات سودی معادل ۴۰ ميليون ليره داشته است، درحالی که سهم ايران از اين سود عظيم تنها ۷ ميليون ليره بود. بدتر از همه اين بود که شرکت هرگز به توافقنامه سال ۱۳۱۲ با رضا شاه مبنی بر بهبود وضع کارگران وقعی ننهاد و مدرسه و بيمارستان،  جاده و خطوط تلفنی که وعده داده بودند ساخته نشده بودند.
منوچهر فرمانفرمائيان  که در سال ۱۳۲۸ رئيس اداره نفت در وزارت دارائی  بود در مورد کارگران ايرانی صنعت نفت چنين ميگويد: 
حقوق کارگران روزانه ۵۰ سنت بود. آن ها در زمان بيماری و يا تعطيلات حقوق دريافت نميکردند. کارگران در شهر مخروبه ای به نام حلبی آباد زندگی ميکردند که فاقد آب و برق بود. در زمستان سيل جاری ميشد و شهر را دربر ميگرفت.  مردم تا زانو در گل و لای فرو ميرفتند و با قايق رفت و آمد ميکردند. پس از توقف باران هجوم مگس ها که از مرداب های درون شهر برميخواستند اهالی را به تنگ می آوردند. دسته های مگس بر لبه ظروف پخت و پز می نشستند، انگار با چسبی محکم به آنها چسبيده بودند.
تابستان بدتر از ساير فصول بود زيرا ناگهان به جهنمی تبديل ميشد ، گرما کشنده بود، بدترين گرمائی که در عمرم ديده ام ، مرطوب و وحشتناک ، درحالی که باد و توفان شن دربيابان به چشم ميخورد ساکنين حلبی آباد بشکه های نفت زنگ زده را با چکش صاف ميکردند و از آنها به عنوان سر پناه استفاده مينمودند ، در همه جا بوی نامطبوع گوگرد ناشی از سوختن نفت به مشام ميرسيد. مديران شرکت نفت ايران و انگليس با پيراهن های اتو کشيده و دفاتر مجهز به دستگاه های تهويه مطبوع کارگران را به صورت زنبورهايی نامرئی ميديدند که تنها صدای وزوزشان را می شنيدند. 
در بخش انگليسی آبادان چمن های سبز ، باغچه های پر گل ، زمين تنيس و باشگاه های متعدد  به چشم ميخورد. در حلبی آباد چيزی ديده نميشد. نه قهوه خانه ، نه حمام نه حتی درختی ، حوض های کاشيکاری شده و سايبان هائی که به گونه سنتی در همه شهرهای ايران حتی شهر های فقير و خشک به چشم ميخورد در آبادان ديده نميشد. کوچه های خاکی مراکز موش ها بودند. فروشندگان دکان ها هنگام فروش کالاها در تشتی ازآب می نشستند تا گرما را احساس نکنند. تنها مسجد گلی و نيمه ويران محله قديمی شهربود که به اهالی اميد رهايی و رستگاری ميداد. 
کارمندان دون پايه که دارای ديپلم دبيرستان و يا فارغ التحصيل از آموزشگاه شرکت نفت بودند در خانه هايی زندگی ميکردند که تنها وسيله خنک کردن آنها در تابستان يک پنکه سقفی بود. از داشتن يخچال محروم بودند. شرکت نفت در روزهای تابستان يک بار در روز با ماشين مقداری يخ به منازل اين کارکنان تحويل ميداد.
بعد از ملی شدن نفت ، وزير مختار انگليس در تل آويو گزارشی از  روزنامه جروسالم پست به لندن ارسال  ميدارد « شرکت نفت  مستحق اين مکافات است» در اين گزارش يک اسرائيلی که ساليان زياد درآبادان بسر ميبرد مينويسد : « مردم آبادان فقيرترين مخلوقات روی زمين هستند. آن ها هفت ماه تابستان سوزان سال را در زير درخت ها زندگی می کنند. در زمستان  اين توده  جمعيت به سالن های  بزرگی که  شرکت  نفت ساخته  بود  انتقال می يافتند و درحدود ۳۰۰ يا ۴۰۰ نفر در هر يک از اين سالن های بهم پيوسته زندگی ميکردند. هر خانواده فضائی به اندازه يک پتو اشغال ميکرد. دستشوئی و توالت وجود نداشت. ما درگفتگو با همکاران انگليسی خود تلاش ميکرديم که اشتباهاتشان را به آن ها نشان بدهيم و معمولا پاسخ آنها اين بود « ما انگليسی ها تجربه صد ساله در رفتار با ملت ها را به دست آورده ايم، در کشور ما سوسياليزم قابل قبول است ، اما اين جا شما بايد ارباب باشيد».
ايران بعد از ملی کردن صنايع نفت
در خانه سدان رئيس شرکت نفت در تهران پرونده های مهمی به دست آمد که نشان ميداد شرکت نفت ايران و انگليس در همه زمينه های زندگی سياسی ايران دخالت ميکند. اين مدارک نشان داد که اين شرکت بر سناتور ها ، نمايندگان مجلس و وزرای کابينه سابق نفوذ داشته و مخالفان خود را از کار برکنار ميکرده است. همچنين به جرايد رشوه ميداد تا مقالاتی درمورد فساد رهبران جبهه ملی و رشوه گيری آن ها از شرکت نفت انگليس و ايران چاپ کنند. يکی از مدارک حاکی بود که علی منصور نخست وزير اسبق به شرکت نفت ايران و انگليس التماس کرده بود که او را از نخست وزيری برکنار نکنند ، درعوض او قول ميدهد وزير دارائی ديگری را که طرفدار انگليس ها است در کابينه اش وارد کند. همچنين مؤيد اين است که بهرام شاهرخ رئيس تبليغات و راديو سابق در استخدام شرکت نفت بوده است.
اوضاع هر روز بدتر ميشد ، رئيس جمهور ترومن که هنوز اميدوار بود راه حلی برای بحران بيابد کميته امنيت ملی را در اوايل تير ماه فرا خواند. واقعيات هشدار دهنده بودند. تلاش های جرج مک گی برای تغيير سياست شرکت نفت و وزارت امور خارجه انگليس کاملا بی اثر مانده بود. شرکت نفت شروع به خارج کردن کارمندانش از ايران نموده بود و احتمال بسيار ميرفت که پالايشگاه نفت آبادان نعطيل شود. متخصصان خاور ميانه در وزارت امور خارجه امريکا گزارش دادند که اگر مسأله نفت ايران حل نشود احتمال ميرود که جهان آزاد ايران را از دست بدهد. مصدق در پيامی که برای ترومن ارسال داشت متذکر گرديد که انگليس ها قصد خراب کاری در جريان ملی شدن نفت را دارند و افزوده بود که در ايران هيچ خطری خارجی ها را تهديد نميکند.
مک گی در بازگشت از لندن در گزارش خود به دين آچسن گفت « موريسون درمورد عکس العمل های ما نسبت به وضع ايران اعتراض کرد و از پيشنهاد امريکا در مورد ارائه قطعنامه ای ملايم به شورای امنيت عصبانی بود و چندين بار تکرار کرد «  من با مصدق ديوانه پشت يک ميز محاکمه نمی نشينم » او وقتی يادداشت آچسن را خواند گفت نا اميد کننده است موريسون اطمينان داشت که سر گلادوين جپ  شورای امنيت سازمان ملل متحد را تحت تأثير قرار خواهد داد و ايران محکوم خواهد شد.
اما آن ها اشتباه ميکردند. مصدق اين مباحثات را دوست داشت تا اندازه ای که حاضر شد شخصا به نيويورک سفر کند و از کشورش دفاع نمايد. اين حمله جانانه ای عليه انگليس ها بود. محبوب ترين شخصيت ايران در طول قرن ها اکنون در صحنه بين المللی ظاهرشده بود و نه تنها مظلوميت کشوری ضعيف در قبال حکومتی قوی ، بلکه ظلم و ستمی را که اغنيا بر فقرا در سراسر جهان اعمال مينمودند به نمايش در ميآورد ، مصدق می خواست سخنگوی فصيح حرکت های ملی کشورهای عقب مانده شود که زير يوغ استعمار قرار داشتند. او به خوبی و فصاحت از حقوق ملی کشورش دفاع کرد و برخلاف اطمينان موريسون به موفقيت نماينده اش در سازمان ملل، در آخرين جلسه شورای امنيت سر گلادوين جپ ضمن ستايش از شخصيت دکتر مصدق به شکست سياسی انگليس در شورای امنيت اعتراف نمود.
نوشته ای از مجله تايمز در کتاب مردان شاه
روزی، روزگاری در سرزمينی کوهستانی که ميان بغداد و درياچه خاويار واقع شده است نجيب زاده ای زندگی ميکرد که پس از يک عمر شکوه و شکايت از حکومت سلطنتی کشورش رئيس دولت شد. او در عرض چند ماه همه دنيا را متوجه کلمات و رفتار و لطيفه ها و خنده ها و کج خلقی های خود کرد. در پشت دلقک بازی های مضحک او نکات متعددی  در مورد جنگ يا صلح وجود داشت که بسياری از سرزمين های ماورای اين سرزمين کوهستانی را تحت تأثير قرار داد. او محمد مصدق ، نخست وزير ايران در سال ۱۳۳۰ بود. او مرد سال بود. او تجارت نفت را به آشوب کشيد. اشک های او ستون های باقيمانده يک امپراتوری بزرگ را ويران کرد. او با صدای بريده بريده و محزون ، مبارزه ای جسورانه را که مملو از حسرت و نفرت و برای غرب تقريبا غير قابل درک بود منعکس ساخت.
موفقيت بريتانيا در سراسر خاور ميانه نااميد کننده است. آن ها همه جا مورد نفرت و بی اعتمادی اند. رابطه استعماری گذشته به آخر رسيده است و هيچ قدرت ديگری نميتواند جانشين بريتانيا شود. ايالات متحده امريکا چه بخواهد و چه نخواهد ناچار به اتخاذ سياستی برای خاور ميانه است ، هنوز مردد است و تصميمی اتخاذ نکرده است... امريکا درنقش رهبرکشورهای غير کمونيست ، مسؤليت خطيری برشانه هايش احساس ميکند ، يکی از آنها رويا روئی با مبارزات اخلاقی است که جادوگری پير و عجيب که در اين سرزمين کوهستانی زندگی ميکند و مرد سال است آغاز نموده است.
 آغاز کودتا توسط طرح آژاکس
در اين زمان تبليغات منفی عليه مصدق به اوج رسيده بود. مطبوعات بر ضد او حرف ميزدند و مقالاتی که مرکز عمليات ديکته ميکرد در روزنامه ها منعکس ميشد. سازمان سيا با يادداشت های جعلی از جانب حزب توده به رهبران مذهبی هشدار ميداد که اگر با مصدق مخالفت کنند به مجازات سنگينی محکوم ميشوند و تلفن های تهديد کننده به خانه های آنها زده ميشد و در خانه يکی از رهبران مذهبی بطور ساختگی بمب گذاری شد. به زودی خبر رسيد که شاه  مستقيما در عمليات ضد مصدق دخالت دارد. اين خبر از طريق مرکز عمليات روزولت بر سر زبان ها افتاد.
در ۲۳ مرداد،  مرکز عمليات تلگرافی به واشنگتن فرستاد و اعلام داشت که پس از پايان عمليات آژاکس حکومت زاهدی با خزانه خالی روبرو خواهد بود و نياز به کمک مالی دارد و پنج ميليون دلار پول تقاضا شد که سازمان سيا بايد چند ساعت پس از پايان عمليات اين مبلغ را تهيه ميکرد.
شامگاه ۲۴ مرداد روزولت و ساير عوامل کودتا کاری نداشتند جز اين که منتظر خبر اعلام پيروزی باشند اما خبری که دريافت داشتند نا اميد کننده بود. زيرا آنچه روزولت ازآن وحشت داشت اتفاق افتاد و نه تنها سرتيپ رياحی بازداشت نشد بلکه نصيری که فرمان عزل مصدق را داشت خلع سلاح و بازداشت شد. ولی ۳ روز بعد کودتا با موفقيت انجام و شاه دوباره جايگاهش را بدست آورد اما....
ديدگاه هايی درمورد کودتا 
بعد از آنکه نسل انقلابی ايران به سن بلوغ رسيد ، روشنفکران ايران شروع به ارزيابی تأثيرات دراز مدت کودتای سال ۱۳۳۲ نمودند.
در يک مجله سياست خارجی امريکا
حقيقت اين است که اگرآن کودتا نبود ، ايران ميتوانست از دموکراسی بالغی بهره مند شود. يادآوری آن کودتا آن قدر دردناک بود که  در سال ۱۳۵۷ ، زمانی که شاه ايران را ترک ميکرد بسياری ترس از آن داشتند که تاريخ تکرار شود و اين يکی از انگيزه های دانشجويان برای اشغال سفارت امريکا بود. بحران گروگان گيری در مقابل موجب تهاجم عراق به خاک ايران گرديد و ازطرفی انقلاب اسلامی در ايران موجب شد که روسيه به افغانستان حمله کند. حاصل کلام آنکه ، بخش وسيعی از تاريخ تنها به دليل عملياتی که فقط يک هفته به طول انجاميد شکل گرفت.
کودتای سال ۱۳۳۲ و پيآمد های آن ، نقطه آغازين صف بندی های سياسی امروز خاور ميانه و درون قاره آسيا بود. آيا کسی ميتواند با انديشيدن به گذشته بگويد که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ ايران اجتناب ناپذير بود؟ يا اينکه انقلاب به وقوع پيوست زيرا اميد های ملت ايران در سال ۱۳۳۲ برای هميشه به باد رفته بود؟
با ديد تاريخی آسان است که تأثيرات فاجعه آميز عمليات آژاکس را به عيان ديد. اين تأثيرات سال های طولانی دنيا را به ستوه خواهد آورد. اما اگر کودتا در ايران اجرا نميشد چه اتفاقی ميافتاد؟ رئيس جمهور ترومن تا آخرين لحظه حضورش در کاخ سفيد اصرار داشت که امريکا نبايد در امور داخلی ايران دخالت کند. راستی اگر رئيس جمهور آيزنهاور نيز با ترومن اتفاق نظر داشت ، چه اتفاقی ميافتاد؟
ريچارد کاتم:  « تصميم بر براندازی مصدق راستی تصميمی تاريخی بود. ايران در نقطه عطفی قرار گرفته بود که در آن درصد افرادی که وارد جريانات سياسی ميشدند و يا از شرکت در اين جريانات منع می گشتند ، با رشدی سريع افزايش می يافت. اين افراد بيدار شده رهبران خود را به الگوی ارزش ها و سنت های خود می پذيرفتند و از آنها حمايت ميکردند. اگر مصدق، جبهه ملی و رهبران مذهبی که گفته های قرآن را به نحو ملايم تری بيان ميکردند حکومت را در دست خود حفظ مينمودند ، می توانستند در نقش ناجيان اجتماعی به اين ملت بيدار خدمت کنند. اما در عوض پادشاهی ديکتاتور حکومت را بدست گرفت و از مردم جدا ايستاد. سياست امريکا شالوده تاريخ ايران را دگرگون ساخت ، اين سياست کمک کرد تا افراد فرهيخته ملی گرا ، همان هائی که امريکا را دوست خود می پنداشتند و آن را حامی خارجی قابل اعتماد خود تلقی ميکردند از ميدان خارج شوند ».
مارک گازيوفسکی: « با نگاهی به گذشته ، کودتای امريکائی که در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در ايران روی داد به صورت حادثه ای بحرانی در تاريخ پس از جنگ دوم جهانی به ثبت رسيده است. اگر اين کودتا اجرا نشده بود ، آينده ايران به يقين متفاوت بود. نقش امريکا در تقويت قدرت ديکتاتوری شاه پس از کودتا نيز در ارتباطات آتی ايران با امريکا بسيار سرنوشت ساز بود. دخالت امريکا در اين حوادث به وضوح در حملات تروريستی به امريکا و رويداد هائی که در اوايل دهه ۱۳۵۰ در ايران رخ داد ، در طبيعت انقلاب ضد امريکائی سال ۱۳۵۷ و همچنين در ساير عمليات ضد امريکائی که در ايران پس از انقلاب رخ داد و مهم تر از همه در ماجرای گروگان گيری در سفارت امريکا در تهران منعکس شده است. امروز طرفداران اين کودتا ادعا ميکنند که حداقل بيست و پنج سال ثبات و آرامش کشور ايران تحت رهبری حکومتی طرفدار امريکا مديون همين کودتا بوده است ، درحالی که مضرات انقلاب ايران برای منافع امريکا هر روز آشکارتر ميشود، اين سؤال پيش ميآيد که  « آيا کودتا ارزش چنين بهای سنگين و طولانی مدتی را داشته است؟» 
مری آن هايس :«شايد در دراز مدت بپذيريم که ناتوانی بريتانيا در معامله با مصدق،  که دارای سياست معتدلی بود ، راه را نه تنها برای شاه و عواملش در طول چند دهه بعدی، بلکه برای حکومت افراطی ضد غربی که پس از سال ۱۳۵۷ روی کار آمد هموار ساخت. دخالت امريکا در کودتای سال ۱۳۳۲ و قرارداد کنسرسيوم در سال ۱۳۳۳ ، ملت ايران را متقاعد ساخت که امريکا کوچکترين توجهی به منافع آنها ندارد و بيشتر نگران تثبيت نظام امپرياليستی بريتانيا است تا خواسته های ملی و استقلال طلبی ايرانيان. اين امر موجب گشت که ملی گرايان ايران امريکا را شيطان بزرگ بخوانند و آن را مسبب همه بدبختی های ملت ايران بدانند.
منازعات نفتی دهه ۱۳۳۰ با سرکوبی ايرانيان ملی گرا هسته اصلی انقلاب اسلامی را در دل ايرانيان کاشت که ۲۵ سال بعد منجر به روی کار آمدن حکومتی شد که حتی بيش از مصدق احساسات ضد غربی داشت. نتيجه آنکه اين پيآمد ها حتی اکنون بر خليج فارس و ماورای آن سايه ای سنگين افکنده است».
نيکی اورکدی : « کودتای سال ۱۳۳۲ که نتايجش در قرارداد نفت سال بعد ظاهر گشت و محصولات نفتی و بازاريابی و ۵۰ درصد منافع نفت را در اختيار کارتل های نفتی خارجی گذاشت ، تأثيرات دردناکی بر افکار عمومی ايرانيان نهاده که تا به امروزادامه يافته است. احساس خشم ملت پس ازآگاهی ازدخالت مستقيم امريکا در کودتای ايران به اوج رسيد. حمايت امريکا از ديکتاتوری شاه به مدت ۲۵ سال به آتش اين خشم دامن زد. اما در هرحال اتهامات گاه مبالغه آميز و افراطی ايرانيان، هم درمورد امريکا و هم انگليس ميتواند ريشه در رويداد های مهم و حقيقی داشته باشد ، به ويژه شرکت در سرکوب حرکت های انقلابی مردمی و حمايت از حکومت های غير مردمی».
ويليام راجرز لوئيس : « ملت ها نيز چون افراد نميتوانند استثمار شوند ، مگر آنکه سرانجام استثمار کننده بايد روزی تصفيه شود...  در کوتاه مدت ، دخالت امريکا در کودتای سال ۱۳۳۲ مفيد واقع شد ، اما در طولاانی مدت ، شايد درايت سياسی حکم ميکرد که امريکا دستان خود را از ايران کوتاه کند ».
***
اين نگرش ها هم جهت با آرای عمومی است ، و کسانی را که مخالف براندازی مصدق بودند، بطور قابل ملاحظه ای تبرئه ميکند. رئيس جمهور ترومن پيش بينی ميکرد که روش نادرست مقابله با بحران ايران موجب ايجاد « فاجعه ای برای جهان آزاد» ميشود. هنری گريدی ، سفير ترومن در تهران هشدار داده بود که اجرای کودتا در ايران « کاملا احمقانه است و موجب تجزيه ايران و عواقب آن ميشود ». اگر کسی در طی ربع قرن پس از کودتا در ايران اين کلمات را ميخواند آنها را اشتباه ميدانست ، اما اکنون تاريخ درستی آنها را نشان ميدهد. نتايج عمليات آژاکس همان طور که آن ها پيش بينی ميکردند وحشتناک بود. اگر چه ضربات نهائی آن را ،  بيش از آنچه مردم انتظار داشتند به طول انجاميد.
اگر عوامل انگليس و امريکا آن چنان  بی شرمانه در امور داخلی ايران دخالت نکرده بودند، سرانجام صلح آرامش ورفاه به ايران باز ميگشت. نميتوان تصور کرد که هيچ حادثه ديگری چون عمليات آژاکس ميتوانست اين همه درد و وحشت در طول ۲۵ سال بعد بر ملت ايران نازل کند.
کودتا ايرانی قابل اعتماد را به مدت ۲۵ سال به ايالات متحده امريکا ، انگليس و غرب اهدا کرد و اين يک پيروزی کامل بود ، اما با توجه به آنچه بعد ها رخ داد و با پذيرش فرهنگ عمليات پنهانی به صورت بخشی از سياست خارجی امريکا ، پيروزی ای خدشه دار بود. از خيابان های پرهرج و مرج تهران و ساير پايتخت های کشورهای اسلامی تا صحنه های حملات تروريستی در سراسر جهان ، اسطوره دردناک و وحشت آفرين عمليات « آژاکس » به چشم ميخورد.