Text Box:  در گذرگاه زمان قسمت اول _ خاطرات يک تکنوکرات

 پی ريزی ساختار نظام آخونديسم در ايران


فرمانروايانی که به علت خودکامگی و ناديده گرفتن حقوق اوليه شهروندان ازملت خود بريده باشند و اختيار کارهای کشور را بدون توجه به خواست ومنافع شهروندانی که صاحبان اصلی زادگاه و ارثيه نياکان خود ميباشند به کسانی واگذار کنند که ظاهرا خادمان ديکتاتور هستند، اما آنان مزدورانی بيش نميباشند که در شرايط حساس تغييرات بين المللی منافع ملی کشور و ديکتاتور را که رفاه و منصب خود را از او دارند فدای منافع اربابان بين المللی خود ميکنند. 

سرنوشت رضا پهلوی و فرزند او محمدرضا پهلوی که هر دو بدون توجه به حقوق شهروندان هم ميهن، به خودحق ميدادند نمايندگان مجلس و مسؤلين را بدون توجه به خواست مردم منصوب نمايند، برنامه های خرد و کلان کشور را تدوين کنند و به زبانی ساده تر قيم و صاحب اختيار مطلق کشور و مردم شوند. و همانگونه که شاهدان آن بوديم، بدون توجه به اينکه آيا با تبعيد آنها موافق هستند يا نه؟ هر زمان منافع برگزيدگان آنان درمخاطره قرار ميگرفت آنها را عزل و از کشور تبعيد ميکردند.

نوشتار زير واقعتی را نشان ميدهد که زمان زيادی از آن نگذشته است.
ويرايش نوشتاری از دکتر جمشيد آموزگار (در ره آورد)
بدون ترديد سال 1349 (1970) در تاريخ نفت ايران و جهان، سال تحولی بنيادین ميباشد، زيرا در ماههای پايانی اين سال پس از گذشت 29 سال از ملی شدن صنايع نفت در ايران برای نخستين بار ايران با همکاری ساير کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) به گونه ای قاطع در برابر تراست های نفتی ايستادگی و راه را برای مطرح کردن افزايش بهای نفت توسط توليد کنندگان، نه خريداران نفت را فراهم ساختند.

تراست های نفتی که خود را صاحبان اصلی نفت می پنداشتند، علیرغم تورم و افت ارزش  پول های بين المللی به خود اين اجازه ميدادند که هرگاه  اراده کنند، بدون توجه به نظر توليد کنندگان، بهای نفت را کاهش دهند. بدين ترتيب انگيزه تشکيل سازمان متحدی را ازتوليد کنندگان نفت در برابر تراست های نفتی در سال 1960 ميلادی فراهم ساختند.

اما ساليان بس دراز پس از تشکيل اوپک، با توجه به بی توجهی تراست های نفتی  و ناديده انگاشتن موجوديت سازمان اويک در دسامبر سال 1970 در بيست و يکمين کنفرانس کشور های اوپک در ونرئلا مقرر گرديد که کشورهای توليد کننده نفت درحوزه خليج فارس را برای مذاکره درباره افزايش بهای نفت از تراستهای نفتی دعوت کنند  که در آن کنفرانس شرکت نمايند و چنانچه با اين درخواست موافقت نگردد، اوپک خود در آن باره اتخاذ تصميم خواهد نمود.

اين تهديد مورد توجه تراستای نفتی قرار ميگيرد و پس از مذاکرات طولانی در ژانويه 1971 (دی ماه 1349) کنفرانس درتهران تشکيل ميگردد. روند کنفرانس و سخنان نمايندگان تراست های نفتی مؤيد آن بوده است که همه تراست ها نظرات خود را از قبل با همآهنگی يکديگر تهيه و آماده ساخته بودند.

در نخستين جلسه کنفرانس اوپک در تهران به پيشنهاد سيدون حمادی نماينده عراق دکتر آموزگار وزير دارايی ايران به رياست و سخنگويی اوپک تعيين ميگردد. پيشرفت مذاکرات به گونه ای از سوی تراستهای نفتی جريان می يابد که نشانه بی توجهی به خواسته های کشورهای توليد کننده نفت را مؤيد ميسازد. در پايان نمايندگان تراست ها ظاهرا بعد از مشورت با دولت ها و مسؤلين تراست ها بدون رسيدن به نتيجه تهران را ترک ميکنند.

براساس گفته آقای آموزگار او به عنوان وزير دارايی و رئيس اوپک همه روزه گزارش مذاکرات را به عرض شاه ميرسانيد. شاه از شکست مذاکرات ناراحت ميشوند و ميفرمايند "اين شرکت های نفتی خيال ميکنند به ما صدقه ميدهند و چنين ميفرمايند که اين مطلب را من نميتوانم عنوان کنم ولی شما آنرا بگوييد و ضمنا خواسته های ما را هم به تفصيل درمصاحبه  با روزنامه نگاران تشريح کنيد."  فردای آنروز روزنامه های اصلی تهران مصاحبه مرا در صفحه اول خود منتشر ميسازند.

شب هنگام که به منزل آمدم، پيامی از چند سناتور داشتم با اين مصمون که "زياده از حد با شرکت های نفتی در نيفتيد. زيرا بيشترين و بزرگترين سهام کنسرسيوم ايران متعلق به بی. پی (بريتش پتروليوم ) انگليسی ميباشد و مخالفت با انگليسی ها عاقبت خوشی ندارد"، لحظه ای به فکر فرو رفتم، تداعی معانی شد. گفته سيد ضياء الدين طباطبايی به خاطرم آمدکه به آشنايی گفته بود"دوستی با انگليس ها باعث دردسر و مخالفت با آنها مرگ است"

آن روز ندانستم و هنوز نيز نميدانم که اين باور ريشه دار و گسترده، حاصل شگرد سياست خاور ميانه ای دولت انگليس است ويا ابتکار سر سپردگان و دلباختگان آن دولت در ايران. اما ديری نپاييد که نمايندگان بلند پايه شرکت ها برای از سر گرفتن گقتگو ها به تهران باز ميگردند. اين بار رفتارآنها ملايم تر و منطقی تر بود. درباره همه درخواست های ما روی خوش نشان دادند، جز درمورد افزايش بهای نفت. و چون وزيران اوپک اختيار اتخاذ تصميم را به من واگذار کرده بودند، بی آنکه با کسی مشورت کنم از توافق خودداری کردم. وسپس جلسه به عنوان تنفس تعطيل گريدد.

ساعتی از اين ماجرا نميگذرد که زنگ تلفن به صدا درميآيد. شاهنشاه می فرمايند شنيده ام شما از مشورت با همکارانتان خودداری کرده ايد؟ بی درنگ دانستم که از ما بهتران خبرچين سعايت کرده اند. گفته سناتورهای ديرينه سال بخاطرم آمذ. عرض کردم "اگر اجازه فرماييد، درباره افزايش بهای نفت بدون مشورت با ديگران پافشاری ميکنم. شاه بعد از سکوتی که به يقين با ترديد و اکراه بود به گفت و شنود پايان داد.

شب هنگام وقتی به منزل آمدم آقای علم وزير دربار با تلفن  از من دعوت کرد برای صرف صبحانه به ديدار او بروم. به ايشان گفتم "من معمولا صبحانه نمی خورم، به علاوه صبح زود هم بايد به وزارتخانه بروم تا آماده برای دنبال کردن مذاکرات باشم" گفتند ساعت هفت صبح تشريف بياوريد، يک فنجان چای ميل کنيد و هر وقت خواستيد برويد" با بی ميلی دعوت ايشان را می پذيرم.

روز بعد ساعت هفت صبح به منزل ايشان رفتم. درون باغ در سايه درختان بساط صبحانه را گسترده بود که انواع مربا، شيرينی و ميوه ها در ظروف بلورين و نقره ای قرار داشتند. پس از سلام و تعارفات معمولی آقای علم شروع به سخن کرد و گفت: "ما نبايد زياده از حد در افزايش بهای نفت پافشاری کنيم، زيرا به سود ما نيست. وچون شما از طرف نمايندگان اوپک اجازه تصميم گيری داريد بهتر است که زياد پافشاری نکنيد. حيرت زده از اين گفتار، گفتم: "جناب علم! "خواسته های ما همه متکی به ارقام و حساب با دلايل انکار ناپذير ميباشند، چرا بايد از حقوق حقه خود پاسداری نکنيم؟ به علاوه من که ياغی نيستم. اگر شاهنشاه مايل نيستند که بيش از اين پافشاری نکنم، امر بفرمايند همين امروز پيشنهاد شرکت ها را می پذيرم."

ايشان گفتند: "شاهنشاه به خاطر علاقه زيادی که به پيشرفت سريع مملکت دارند، طبيعتا مايل هستند درآمد نفت هرچه زودتر بيشتر شود، ولی شما که امروز مشاور ايشان هستيد بايد به عرض برسانيد که پافشاری زياد به سود ما نيست."

گيچ ومبهوت ازاين ملاقات باغ را ترک وبه وزارتخانه ميروم. اما در درون دل خسته ام، غوغايی بر پا ميشود. نمی دانستم سياست شاه گرفتار چه مشکلی شده است که وزير دربار همراز  برخلاف ميل او به من پند و اندرز ميدهد. چاره ای نداشتم، جز اينکه ماجرا را به عرض ايشان برسانم" شاه پس از شنيدن سخنان فرمودند: " شما ميدانيد آن گفته از کجا آب ميخورد؟ به حرف او گوش نکنيد و خود کار خود را انجام دهيد."

گفتار شاه چون ابری که در بيابان خشکی ببارد، جانی تازه به قلب خسته ام می بخشد. اشک در ديدگانم انباشته ميشوند. در اين هنگام ساير نمايندگان اوپک نيز به نشانه همآهنگی و همبستگی به تهران باز ميگردند و به اتفاق هشدار دادند که اگر خواسته های اوپک پذيرفته نشوند، خود يک جانبه تصميم خواهند گرفت. 

شاهنشاه آگاه از اين کشمکش ها اراده کردند که در جلسه مشترک دو مجلس با حضور وزيران اوپک سخنانی ايراد کنند. متن سخنرانی را من تهيه کردم که در جلسه ای با حضور نخست وزير، دکتر اقبال و علم با اصلاحاتی مورد قبول قرار گرفت.

سخنرانی شاه در اوپک
در سال 1954 به دعوت شاه ايران کشورهای توليد کننده نفت در اجلاسی در تهران در مورد افزايش بهای نفت بتوافق رسيدند. با توجه به افزايش بهای کالاهای اوليه مورد نيازکشور های توليدکننده نفت، افزايش بهای نفت میبايد پاسخی منطقی وقابل توجيه درسطح بين المللی بوده باشد، اما کشورهای مصرف کننده نفت و صادرکننده مواد مورد نياز کشورهای عقب نگه داشته شده ناگاه با شوکی مواجه شدند که انتظار آنرا نداشتند. 

متن سخنرانی شاه، که به نوشته آموزگار، او تهيه کننده آن بوده است:
ما در موضوع نفت با شرکت های عامل، يعنی کنسرسيوم نفتی که در ايران کار ميکند، چون پنج يا شش شرکت ديگر هست که با ما کار ميکنند. البته آنها در يک محدوده بسيار کوچک تر هستند. مدتی است که ما با کنسرسيوم مشغول مذاکره هستيم، مذاکرات نه  قطع شده است و نه بجايی رسيده است. اين است که امروز بدون ورود درجزئيات خطوط کلی آن را بايد برای شما بگويم. 

موقعی که در سال 1954 ما قرارداد نفت را امضا کرديم شايد در آن روز بيشتر از اين هم نمی توانستيم بدست آوريم. يکی ار مواد قرار اين بود که شرکتهای عامل منافع ايران را به   بهترين وجهی تأمين خواهند کرد، ما دلايل کافی داريم که اين کار نشده است.

در قرارداد سال 1954سه دوره تمديد پنج ساله در نظر گرفته شده است. ضمنا ثبت شده که اگر منافع ايران حفظ نشود ما دلايلی داريم که مطابق همان قرارداد 1954 منافع ملی ما در نظر گرفته  نشده است. بر اساس اين موارد ما قرار داد خود را با کنسرسيوم در سال 1979 يعنی 6 سال ديگر به هيچوجه تمديد نخواهيم کرد. 
حقوق حاکميت هر مملکتی به او اجازه ميدهد که  بر ثروت طبيعی خود نظارت کامل داشته باشد و ضمنا اصول منشور ملل متحد و قطعنامه های بخصوصی در اين مورد تأکيد دارند که نه فقط ثروت زير زمينی و روی زمينی هر مملکتی مال او است ولی حتی قرارداد هايی که با کمپانی های خارجی برای بهره برداری  و  استخراج بسته ميشوند، نميتوانند بدون صلاحديد مملکت صاحب ثروت  مورد بهره برداری  قرار گيرد، يعنی هيچ کمپانی نميتواند بگويد که من ميخواهم مثلا ازنفت ساليانه اين قدر نفت استخراج کنم. فقط  محض ياد آوری ذکر می کنم. يک رقمی که يک ميليون  بشکه نسبت به  ذخاير معقولانه  باشد بگوييم  دويست هزار بشکه  بيشتر  برميداريم يا بر عکس بگويد يک ميليون کمتر برميداريم. اين حق در قرارداد ما  به او داده نشده اشت. 

 نفت صنعت پيچيده ای است. يک چاهی را  اگر بيش  از مقدار معين استخراج بکنند، در  واقع شما اين چاه را می کشيد. اگر  بازيافت مجدد، چون  حرف  فنی است، اگر گاز هايی که  لازم است  مجددا به چاه  برگردانند، به قول  اصطلاح  فنی به چاه  اينجکشن (تزريق) بکنند، اين حفظ  منافع  ملی است. اين کار ها  در  مملکت ما نشده است. راهی که برای ما ميماند فقط دو راه است.

 چون مردمانی هستيم که  به امضای  خود پای بند ميباشيم ميگوييم : يک امکان اين است که تا سال 79 يعنی 6 سال ديگر کمپانی های موجود بکار خود  ادامه بدهند، به شرط اينکه درآمد هر بشکه  نفتی که  به ما ميرسد از درآمد ممالک هم حوزه ما کمتر نباشد و به شرط اينکه قدرت صادراتی ايران به 8 ميليون بشکه در روز برسد و اگر فاصله ای که حالا هست تا آن رقم پر نشود، خودمان خواهيم کرد و خود ما می دانيم که با آن نفتی که داريم چه بايد بکنيم. در سال 1979 قرارداد خاتمه پيدا خواهد کرد و شرکت های فعلی در آن صف  بلندی که  بعد ها خواهيم داشت و مشتری های نفت ايران خواهند بود بدون هيچ مزيتی با شرکتهای ديگر بايد بيايند صف بکشند يا اينکه از موقع امضای قرارداد جديد تمام مسؤليت ها و هرچه که امروز در دست ما نيست تمام  برگردد به ايران  و شرکت های عامل فعلی مشتری طويل المدت ما باشند و ما نفت را به  مدت طولانی به قيمت خوب با تخفيفی  که  هر کسی به مشتری  خوب خواهد پرداخت، بدانها می فروشيم. تنها راه اين است که او بداند تا هر موقع  قرارداد طول بکشد 20 يا 25 سال نفت به او ميرسد. در صورتی که در آن مرحله ديگری را  که  من آن قدر مطمئن  نيستم که  اين نفت ها به همين سادگی  از هر  مملکتی به خارج  صادر شود. بايد اين مطلب روشن شود. شرط اول مطلب  ادامه  کار تا 79 يا مشتری شدن و مطمئن بودن به اينکه نفت برای مدت طولانی با شرايط مناسب در اختيار خواهد بود.

ولی برای اينکه شرط دوم را ما بتوانيم  انجام بدهيم لازم است  به خصوص اينکه صنعت نفت ما توسعه پيدا  می کند. بهترين متخصصين خارجی را به صورت  دسته جمعی و متشکل يا بطور انفرادی در استخدام خود در بياوريم برای ما کار بکنند و در ضمن در نگهداری، تفحص و تجسس بيش از گذشته دقت نمايند و بيش از هميشه برای اينکه يک صنعت درجه يک در مقياس بين المللی ايجاد بکنيم خواهيم کوشيد و برای اينکار از فردا حتی بايد مطالعه کنيم که سازمان شرکت ملی نفت ايران چطور خودش را برای يک زمان فوری ولو برای سال 1979 آماده و مهيا کند.

ما خودمان بهتر از هرکسی نقايص خود را ميدانيم. بهتر ازديگران ميدانيم عمده نقص ما اين است که  کادر های فنی به اندازه کافی نداريم.  مدارس حرفه ای به اندازه کافی نداريم و متأسفانه موقعی که  مدرسه حرفه ای درست می کنيم بعد از چند سالی به تقاضای اين و  آن به مدرسه حرفه ای که بايد ديپلمه حرفه ای بدهد فورا ميخواهند يک برچسب دانشکده ای  به سر خود بزنند و يک ورقه  ليسانس بدهند و آقا ميرود پشت ميز بنشيند. کارگر فرستاديم به آلمان فدرال برای ياد گرفتن و مهارت پيدا  کردن در حرفه خود، وقتی برميگردد به ايران عده ای ميگويند ما ديگر به پست پيشين نميرويم، اين عيب است. هرچند، چند نفر ازآنها فورا برميگردند سر کار اوليه خود. آن کارگرانی که يا زن ها يا خو اهر شما در کارخانه مثل شما کار ميکنند مگر عيبی دارند؟ 
در گذرگاه زمان
پيش درآمد انقلاب
خاطرات يک تکنوکرات
ساعت چهار بامداد است. هنوز تک تک ستاره ها در آسمان بدون ابرتهران به سحر خيزان و شب زنده داران چشمک ميزنند، پنجره رو به شمال را می گشايم، نسيم خنک بامدادی به صورتم ميخورد، استنشاق بوی خوش شکوفه های سيب که هنوز روی شاخه های درخت روبروی پنجره قرار دارند، همراه با عطر گل های درخت ياس، باز مانده خوابی را  که هنوز در چشمانم است فرار ميدهند.

مدتی است منتظر صدای زنگ در هستم تا  راننده بيايد و مرا به فرودگاه ببرد. با  آنکه سعی داشتم کسی راازخواب بيدارنکنم، اما صدای تراوش آب حمام وسپس ماشين ريش تراش همسرم را بيدار ميکند. اوبه آشپزخانه ميرود تا ليوانی آب ميوه برای من بگيرد يا فنجانی شير آماده کند، اما صدای زنگ درخانه اين فرصت را باو نميدهد. برايم آرزوی سفری خوش، همراه با موفقيت ميکند، خدا حافظی کرده از خانه بيرون ميآيم.

راننده خواب آلوده است، انتظار ندارد به مجرد زنگ زدن ازخانه بيرون بيايم، شايد اميد داشت در محلی آرام، دور از جنجال ترافيک سپيده دم، زمانی هر چند کوتاه  در ماشين بخوابد.  اما سلام من چرت  او را به هم ميزند، برای گرفتن چمدان  از ماشين بيرون می آيد. کنارش می نشينم وحرکت ميکنيم. نشستن من درکنار او، برايش غير عادی به نظرميرسد، زيرا معمولا بيشتر همکاران من در شرکت که با آژانس آنها تردد می کنند در صندلی عقب می نشينند و کمتر با راننده حرف ميزنند.

وقتی من سر صحبت را بازميکنم، زبانش باز ميشود. ازمسافران آخرشب سخن می گويد، از حرفها، اشارات و قول و قرارهايی که رد و بدل ميشوند. از لودگی ها و مست بازیهای خانمها و آقايانی که بعد از بازگشت از کاباره ها برای خوردن غذای نيمه شب به کله پزی ها  و قهوه خانه های جنوب شهر ميروند.

خيابان ها شلوغ است. ماشين ها با سرعت های زياد ازيک سو به سوی ديگر در رفت و آمد هستند. تازه به دوران رسيده ها سرمست ازدلارهای نفتی الگوی زندگی خود را ازناهنجاری های فيلمهای مبتذل هاليوودی الگو برداری ميکنند، قهقهه های آنها همراه صدای موزيک تند پاپ از درون ماشين ها توجه عابرين و رانندگان ديگر را جلب ميکند.

تهران آماده شروع کار و فعاليت روزانه شده است، ترافيک ميدان شهياد فشرده است. چهره های عابرين با آنچه درشمال تهران ديده ميشوند تفاوت بسياردارند آنهاکسانی هستند که رهسپار کار در کارخانه های جاده کرج و ساوه  ميباشند، يا روستا ئيانی هستند که به اميد بدست آوردن کاری  در تهران با اتوبوس به تهران آمده اند. آنها  در حاشيه ميدان  سرگردان هستند. درچهره های آنها دنيايی ازسؤال پنهان است. صدای بوق ماشينها، لباس پوشيدن عابرين، ساختمان ها و حتی تکه سنگ های روی آسفالت خيابان برای آنها نا آشنا و سؤال برانگيز ميباشد.

نزديک در ورودی فرودگاه مهرآباد از ماشين پياده می شوم، از راننده خدا حافظی کرده به سالن فرودگاه ميروم. سالن شلوغ است، بوی عطر و اودکلن های گوناگون درهم آميخته، صفوف گمرک فرودگاه شلوغ است، مأمورين گمرک خواب آلود وعصبانی به نظر می رسند، چمدان بيشتر مسافرين را باز و بازرسی ميکنند. برای عبور از گمرک در صف مسافرين قرار میگيرم، مدتی طول میکشد تا به مأمور بازرسی ميرسم. نفر جلو تر از من آقايی غير ايرانی است که قيافه انگليسی دارد، با نگرانی به مأمور گمرک نگاه ميکند، شايد اولين باری است که به ايران مسافرت کرده است، منتظر است نوبت او برسد تا چمدان او را نيز مشابه ساير مسافرين بازکنند، چمدانهای همه مسافرين را کنترل ميکنند. همه محتويات آنرا بيرون ريخته يکی، يکی لمس ميکنند! دنبال چه هستند؟ معلوم نيست. بستگی به سليقه  خود او دارد. آقای انگليسی بالاخره رو در روی مأمور گمرک قرار ميگيرد. چهره مأمورگمرک با ديدن مسافر غير ايرانی تغيير ميکند، با لبخندی با او روبرو  ميشود. از قيافه  آقای مسافر انگليسی چنين استباط می شود که فکر ميکند چشم های او اشتباه می بينند، چطور ميشود چهره مأمور ناگهانی تغيير کرده باشد؟
مسافر ميخواهد چمدان خود را باز کند، اما مأمور گمرک دست روی چمدان گذاشته با لبخند به مسافر ميگويد « نو مستر! نو» آقای خارجی نفسی به راحت می کشد و از مأمور تشکر ميکند. لبخندی به من ميزند و بعد از اينکه روی چمدان او علامت «ايکس» گذاشته ميشود با مأمور گمرک خدا حافظی کرده جلو ميرود.

نوبت به من ميرسد، با خوشحالی به مأمور گمرک صبح به خير ميگويم. بدون اينکه پاسخ مرا بدهد ميگويد «بازش کن» يکه ميخورم، آيا  هيچ هنرپيشه تأتر يا سينما میتواند اينطور سريع نقش عوض کند. در اين فکر بودم که مجددا شنيدم « زود بجنب » شروع به باز کردن چمدان ميکنم، اما  در فکر هستم. در کيف دستی من مدارک و نقشه های قراردادی  وجود دارد که که می بايست زير بنای تکنولوژی نوی برای ميهن ما شود.

چند ساعت ديگر به لندن خواهيم رسيد،  من و دوستان همراهم بايد با آرامش خيال با طرف  ديگر مذاکره کنيم. تکنوکرات هايی هستم که بيشتر فکرما بايد دراطراف نکات فنی ای  باشد که بايد در مذاکره مطرح کنيم، هرچند همه ما دوره های مديريت صنايع را طی کرده ايم، اما بايد با فکری راحت به مأموريت برويم. هر کدام چمدان کوچکی داريم که وسايل مورد نياز چند روز اقامت در لندن را با خود همراه داريم. مدارک ونقشه های فنی هم درداخل کيف دستی ما است از اينرو همه حساسيت ما روی آنها ميباشد.

همراهان من کسانی هستند که  بيشتر شرکت های نفتی  و پتروشيمی حاضر هستند با حقوق های خيلی زياد آنها را استخدام کنند، اما ما ميهن خود را دوست داريم ازاين رو تلاش ميکنيم چرخهای صنايع مدرن را در کشور خود به حرکت در آوريم. بنابراين از هم ميهنان خود انتظار داريم همچون انسان با ما رفتار کنند.

ميهن ما ساليان دراز از تکنولوژی وتغييرات صنايع جهان عقب نگاه داشته شده است در اواخر قرن بيستم هنوز در دوران کشاورزی و ارباب رعيتی هستيم. در فردای نا مشخصی  زندگی ميکنيم، از اين رو سعی ما در اين بايد باشد که بتوانيم قسمتی از عقب ماندگی های زادگاه خودرا جبران کنيم. در شرايطی که جهان درآرامش نسبی قراردارد خوشبختانه با وجودجوانان متخصص وکاردان که برخوردارازعرق ملی ميباشند ميتوانيم با درآمدهای نفتی و تلاش شبانه روزی شکاف بين خود و کشور های صنعتی را کاهش  دهيم. اما وقتی با چنين برخورد هايی مواجه ميشويم، روحيه و اشتياق ما ضربه پذير ميگردند.