Text Box:  چرا به جمهوری اسلامی رأی ندادم

دکتر محمد ملکی نخستين رئيس دانشگاه تهران بعد از انقلاب در نوشتاری در سايت گويا چنين مينويسد: " من به عنوان يک ايرانی که درسال 1358 به جمهوری اسلامی رأی مثبت داده ام احساس ميکنم باندازه همان يک رأی بآنچه دراين 35 سال برشما گذشته مسؤل هستم وحاضرم دريک دادگاه  مردمی که هيأت منصفه کسانی خواهند بودکه بدليل سن وسال با هردليل به جمهوری اسلامی رأی نداده اند به محاکمه کشيده شوم."

هم ميهن عزيز، همانطور که در دردنامه خود در گويا نوشته ای با اين باور و آرزو به نظام ولايی رأی دادی که می پنداشتی کسی که ميگويد " در جمهوری اسلامی هر کس می تواند اعتقاد خود را داشته باشد، حتی مارکسيست ها و همه مردم ايران از برابری و عدالت اجتماعی برخوردار خواهند شد و..........  هيچ کس تصور نميکرد که او  به گفته خودش "خدعه کرده است". من بخوبی ميدانم تو هم ميهن عزيز يکی از کسانی بودی که بيانيه های خمينی را در ايران تکثير و پخش ميکردی. رابط او با دانشجويان بودی و شايد برنامه سخنرانی خمينی در دانشگاه تهران را تو پيشنهاد کرده بودی، چون بر مبنای اعتقاد صادقانه خود نميدانستی که هم پيمانان او، و خود او از پيش قرار داشتند که رفيقدوست راننده،  او را به بهشت زهرا ببرد و سخنرانی در بهشت زهرا باشد، زيرا عمامه به سران از زمان صفويه با دانش، دانشمندان و دانش پژوهان مخالفت و دشمنی داشتند و برای فريب توده ناآگاه اعلام ميداشتند که دارالفنون به دستوربريتانيا ساخته شده تا مردم را بسوی بی دينی بکشانند. درحالیکه "موقوفه اود" که دراختيار فرماندار هند شرقی که مستعمره انگليس بود ماهيانه به روحانيون کربلا و نجف مقرری ميدادند. چرا نبايد ايرانیها باين واقعيات آگاهی داشته باشند؟ 

هم ميهن عزيز يکی ازبزرگترين عاملی که ما ايرانی ها درچهارصد ساله اخير همواره زير يوغ استعمار گران بين المللی و سلطه نظام های خودکامه بوده ايم، فراموشکاری و تجربه نياموختن از گذشته بوده است. به ياد بياوريم که دولت های روس و انگليس در چهارصد سال گذشته چه برنامه های اهريمنانه ای را در ميهن اجرا کرده اند. ودر تمام اين چهارصدسال ياران صف نخست آنها متوليان دين بودند. آنها همواره جيره خواران فرمانروايان و بيکانگانی بودند که قدرت آنها را تضمين مينمودند.

دکترملکی عزيز گذشته را برای چند دقيقه فراموش کنيم. نهضت مردم ايران برای ملی کردن صنايع نفت را بياد داری؟ آنروز ها تو و من دانش آموز دبيرستان بوديم، ملت ايران برهبری دکتر مصدق درشورای امنيت و دادگاه بين المللی لاهه پرچم پيروزی خود را به اهتزاز درآورده بودند، اما در همان زمان و در همان روزها در ميهن ما عليه ملت ايران توطئه طرح ميگردد؟  رئيس مجلس شورا، سيد حسن امامی امام جمعه تهران ترتيب دهنده توطئه سی ام تير ميشود. در نهم اسفند نيز سخنگوی مخالفان در خيابان کاخ آيت الله زاده کاشانی بود که در کنار شاه اعلاميه " آقا " را ميخواند و هم او يکی از رهبران حمله اراذل و اوباش به خانه دکتر مصدق بود. بعد از خنثی شدن توطئه نهم اسفند، مخالفت های  آيت الله کاشانی، بهبهانی و ساير متوليان دين عليه مردم ايران افزايش میيابد. " آيت الله بروجردی" مرجع تقليد شيعيان بخاطر بازگشت شاه بعد از موفقيت کودتا نمار شکربجا ميآورد ودعای خود وملت شيعه ايران را پشتيبان شاه می نامد. متوليان ساکن نجف اعلاميه پشتيبانی صادرميکنند. فلسفی واعظ صاحب نام درمسجد شاه اعلام ميدارد "مورچه ها هم شاه دارند، چطور عده ای ميگويند شاه نباشد؟ "

اين واقعيت ها نبايد فراموش شوند؟ انقلاب 22 بهمن و فرمانروايی روحانيون طرحی از پيش ساخته بود که بعد از سخنرانی شاه در سال 52 دراوپک و اعلام اينکه بعد از پايان 25 سال قرارداد با کنسرسيوم در سال 57 به هيچوجه  تمديد نخواهد شد. ازهمان شب مشخص ميگرددچه کس يا چه گروهی بايدجانشين شاه شوند؟ ملی گرايان؟ آنهاکه يکبارنشان داده اند که درصورت جانشينی چه خواهند کرد. گروههای چپ گرا؟ آنها نيز کمونيست يا چپ گرای افراطی خواهند بود. تکنوکراتها، آنها تحصيل کرده و آزادی طلب هستند. متوليان دين از زمان های دور ثابت کرده بودند که فقط به منافع خود می انديشند از اينرو ميتوان بدان ها اعتماد کرد. زيرا اگر منافع آنها تأمين شوند شرکای خوبی خواهند بود. 

طرح براندازی محمد رضا شاه وجانشينی او با متوليان دين نخست در لندن، سپس در دی ماه سال 57 در گوآدلوپ تدوين ميگردد. آن ها بخوبی ميدانستند که شاه به سبب خودکامگی و خود بينی و قرار گرفتن در حلقه گروهی که وابستگی آنها به بريتانيا مسلم و محرزميباشد ازتوانايی کافی برای سرکوبی يک جنبش مردمی برخوردار نخواهد بود. ناچار همان کاری را خواهد کرد که در مرداد 32 انجام داده بود "فرار از ايران".

سناريوی خروج از عراق، عدم پذيرش خمينی درکويت که نهايتا منجر به اسکان در نوفل لوشاتو  ميشود با همکاری و برنامه ريزی شرکت های نفتی توسط سه تفنگ دار " صادق قطب زاده، بنی صدر، دکتر يزدی " پيشنهاد ميشود. و همان ها بودند که بيانيه های خمينی را مينوشتند. و  آنها بودند که پاسخ پرسشهای گزارشگزان را از پيش تهيه ميکردند و گفته های امام را آنطور که ميخواستند ترجمه ميکردند. زيرا انتظار داشتند که به نحوی پاداش خود را از خمينی دريافت خواهند کرد. و همه شاهد بوديم که سرنوشت آنها به کجا منتهی شده است.

هم ميهن عزيز دکتر ملکی، اينها واقعياتی است که خود ميدانی وفقط برای يادآوری نوشته ميشود تا خود را مقصرنپنداری.  آيا آن شب 22 بهمن همافرانی که آموزش های خود را درامريکا ديده بودند و گاهی برای گذرانيدن تعطيلات خود مخفيانه به ليبی میرفتند و درس چريکی و آدمکشی و توطئه را آنجا می آموختند، بياد ميآوری که چرا و چگونه مشترکا با رفتن به دستبوسی امام به مدرسه رفاه ميروند، تا ارتش را از درون تهی نمايند.  آنها را چه کسانی به ليبی ميفرستاد  و بوسيله چه کسانی رهبری ميشدند؟ غارت خزاين موزه ايران باستان بعد از کشتار نگهبانان موزه به کجا منتقل میگردد؟ شايد به ياد داشته باشی که چند هفته بعد از تسلط روحانيون شايع ميشود که محمد منتظری بخشی از آنها را به ليبی ميبرد تا به قزافی بدهد. چرا به قزافی؟ چون معمر قزافی هزينه های اقامت در نوفل دوشاتو را پرداخته بود. و آيا هيچ گاه به ملت ايران گفته شده است بقيه عتيقه های موزه به کجا رفته است؟

هم ميهن عزيز، تو خود را سرزنش مکن. مرگ ناگهانی آيت الله طالقانی، تروردکتر مفتح، مطهری، بهشتی و حتی بازرگان و محکوميت بدون دليل مهندس انتظام به حبس ابد، سلاخی بيش از هفت هزار جوان که اکثر آن ها دانشجو بودند به بهانه منافق و معاند، کشتار دگر انديشان در خارج از کشور، کشتن  و زندانی کردن مدافعين واقعی انقلاب به بهانه های مختلف، تبديل نظام اسلامی به فاسد ترين  همه تاريخ ايران، تاراج بيت المال و تقسيم آن بين جنايتکاران به خاطر حفظ نظام حاکم. 
آيا در چنين حالتی توخود را مقصر ميدانی؟ امير کبير چرا به غير انسانی ترين روش به قتل ميرسد. با اين گناه که برای ارتقاء دانش و تفکر در ايران مبادرت به تأسيس دارالفنون نموده بود، هر چند فرمان مرگ او توسط عروسکی بنام ناصرالدين شاه بود، اما در پشت پرده، سفير انگليس امريه مرگ امير کبير را صادر کرده بود، همانظور که برای امضای قرارداد ترکمانچای با توطئه سفير انگليس  قائم مقام فراهانی به قتل ميرسد. 

هم ميهن عزيز تو نيز که با مخالفت خود با بستن دانشگاه توسط خمينی مخالفت نمودی، بيدادگاه او تو را به اعدام و سپس به 10 سال حبس محکوم  ميکند. ميدانی چرا؟ خودکامگان در همه کشور های استعمار زده با دانشجو ودانشگاه مخالفت می ورزند، چون يک دانشگاه آزاد انديش را شيشه عمر خويش ميدانند. در اسفند ماه 1379 نيز مجددا بازداشت و 7 ماه را در حبس انفرادی گذرانيدی، سپس  تبديل به 7 سال حبس تعليغی گرديد. زيرا ديکتاتور نيازبه خواب آسوده دارد. افراد مبارز و آزاده که سد راه خودکامگان باشند مانع آرامش شبانگاهی و دايمی آنها ميشوند. پس بايد آنها به گونه  کنار گذاشته شوند يا در بند باشند، يا به جوخه اعدام سپرده شوند. يا با بيماری و زجر کشيدن در خانه های امنيتی به پيشواز مرگ بروند. هر چند آنها خود را برگزيده اکثريت مردم ايران ميدانند، اما حتی شهامت ظاهر شدن در جمعی غير از مزدوران خود را ندارند.

من بنام يک ايرانی خالصانه ترين درود خود را نه فقط به تو بلکه به همه آزادگانی که در راه بازگرفتن حقوق ملت و آزادی ميهن و مردم از چنگال اهريمنان در زندان ها با شکنجه روحی و جسمی عمر ميگذرانند، يا در مکان های نامعلوم به خاک سپرده ميشوند، پيشکش ميدارم، و مسلم ميدانم که همه ملت ايران نيز با من هم صدا خواهند بود.

تاريخ نشان داده است که شبهای تاريک نظام های خودکامه که يارای شنيدن اعتراضی هر چند خالصانه را ندارند جاودانه نخواهند ماند، همانگونه که شب، هرچند تاريک، پايدار نيست و سپيده فرا ميرسد. زمان حاکميت خودکامگان نيز به پايان ميرسد. طليعه های آن هم اکنون در افق پديدار شده است.

هم ميهن عزيز من، پايدار باش تا کنار همه هم ميهنان خود شاهد فرا رسيدن سپيده و پيروزی آزادی در ميهن خود باشيم. حتم دارم آن روز دير نخواهد بود.           "شب هرگز جاودانه نخواهد ماند"  
    
اول ارديبهشت هزار سيصد نود سه