Text Box: اسلام سياسی، فرو پاشنده ميهن و دين
 
در آنروزها که سايه بيم و اميد بر ميهن ما سايه افکنده بود و اکثريت مردم ايران نگران حوادثی بودند که در شرف تکوين بود، ناگاه روزنامه ها، راديو و تلويزيون و خبرگذاری های چهان، خبر فاجعه جانگدازی که قلب هر انسانی را بدرد می آورد منتشر کردند. " آتش گرفتن سينما رکس آبادان".  سوختن و خفه شدن تقريبا ششصد نفر انسان در شهری آرام که اکثريت آنها کارکنان شرکت نفت بودند در کنار يکديگر در صلح و صفا ميزيستند، همه سرگرم زندگی، کار و فعاليت خود بودند. نيروی اتنظامی آبادان و خرمشهر ملايم ترين و دوستانه ترين پليس های کشور بود که با اهالی بهترين روابطه انسانی و دوستی را داشتند.
خبر آتش سوزی آبادان، همچون تندری پر طنين در سراسر کشور وجهان منعکس گرديد. ساکنين آبادان  و خرمشهردچارشوکی شدند که حتی توانايی گريه کردن نيز ازآنها گرفته شده بود. مخالفين شاه "ساواک" را مسؤل آتش سوزی با هدف ايجادترس ووحشت بين شهروندان کشور اعلام داشتند، تاازآن برای محکوم کردن شاه بهره برداری کنند. اما دليلی برای آن اعلام نداشتند و شواهدی نيز در اين باره تاکنون بدست نيامده است. ازآنروز روند انقلاب تشديد گرديد. اما چهره و روند انقلاب در مسيری قرار گرفت که اميد مردم ايران به نااميدی می گراييد.
خمينی ازنخستين روز ورود، درسخنرانی خود دربهشت زهرا  کابوسی ميآفريند که هر روز دهشتناک تر و دردناکتر ميگردد. بدون توجه به خواست مردم "با استفاده از حق شرعی خود دولت تعيين ميکند." انقلاب را جنگ مسلمين با کفار ميداند. "آنچه از کفار بجا مانده است غنايم اسلام است که از کفار گرفته شده و بايد به مستضعفين داد" ما آب وبرق را مجانی ميکنيم. اتوبوس را هم مجانی ميکنيم. دو روز بعد از ورود به تهران فرمان اعدام سران ارتش را که با اعلام بی طرفی خود مهر تأييد بر انفلاب مردم  زده بودند، ميدهد. بدون اينکه اعدام شده گان اجازه دفاع ازخودرا داشته باشند، اوخودرا ولی وقيم مردم ميدانست که دستور او بايد بالاتر از هر قانون دينی و اجتماعی باشد.
درسخنرانی ديگر در 26 مرداد 58 اعلام خطرميکند "اگر ما  روز اول که رژيم فاسد را بيرون کرديم، می بايد تمام قلم ها را شکسته بوديم، بايد انقلابی عمل کرده بوديم، قلم تمام مجلات وروزنامه ها را که هنوز فرم غربی دارند می شکستيم، حزبهای فاسد را ممنوع اعلام ميکرديم ورؤسای آنها را به سزای خود رسانيده بوديم، اگر انقلابی بوديم اجازه نميداديم آنها اظهار وجود کنند، چوبه های دارا درميدان های بزرگ بر پا می کرديم ومفسدان را به سزای خود رسانيده بوديم، تمام احزاب و جبهه ها را ممنوع اعلام کرده بوديم. حزب فقط حزب الله بود. اسلام جلو شهوات را میگيرد. اسلام نميگذارد زنها در دريا شنا کنند و برهنه درشهر ها بگردند. بايد پوست آنها را می کنديم.
سلاخ خانه اسلام خمينی در همه استان های ايران و تهران فعال گرديد. کشتار در کردستان، بلوچستان، خوزستان، ترکمن صحرا هر روز گسترده تر ميشد. دختران جوان محکوم به اعدام به فتوای خلخالی و امام جمعه های منتخب خمينی، برای اينکه بعد از اعدام باکره نباشند که به بهشت بروند، پيش از اعدام مورد تجاوز قرار می گرفتند. بربريت تازيان پس از چهارده قرن در ايران تکرار ميگردد. ستمکاری و حق ناشناسی خمينی بدان حد ميرسد که عليرغم اينکه آيت الله شريعتمداری با فتوای  مرجعيت خمينی  مانع اعدام او توسط شاه شده بود، به سبب هشدار دادن به خمينی که روشی را که او بکار ميبرد مخالف اسلام و بی زار کردن مردم از اسلام ميشود به حصر خانگی محکوم نمود، و حتی بعد از مرگ او اجازه نداد درمحلی که وصيت کرده بود به خاک سپرده شود. از حضور مردم در خاکسپاری  آيت الله نيز جلوگيری مينمايد.
فاجعه بزرگ نظام خمينی دردهه شصت به بالا ترين درجه توحش  ميرسد. فتوای کشتارچندين هزار زن و مرد ايرانی، جوان يا مسن، به بهانه مفسد فی الارض که گناه آنها فروش روزنامه های مخالف، دادن شعار عليه نظام دهشتناک او بود. فاجعه ای که اجزاء زير مجموعه نظام او  در اين کشتار در کنار او بودند که اگر تغييری در منش و روش خود ندهند روزی بايد پاسخ گوی آن جنايات باشند، چون شريک جنايات او بودند. 
کشتار دهه شصت خمينی که با فتوی و دستور خود خمينی انجام گرديد، دهشتناک ترين کشتار دسته جمعی نه فقط درتاريخ ايران، بلکه مشابه آن حتی درآلمان نازيست هيتلری و روسيه استالينی نيز سابقه نداشته است. دردناک تر از اين واقعه اين است که شماری از مجريان آن جنايت بزرگ غير انسانی درحال حاضر درمشاغلی همچون وزير دادگستری در دولتی خدمت ميکند که مردم ايران با وعده کاهش تنش و برقراری آرامش در کشور بلازده ايران به او رأی داده اند.
مرگ خمينی هرچند ميتوانست نظام اسلامی را به همان راهی رهنمون گرداندکه او درنوفل لوشاتو وعده آن را داده بود، اما جانشين او چنين نکرد، خشونت، اعدام، شکنجه در زندان ها، شکستن قلم ها، کشتار نويسندگان و دلسوزان ميهن و مردم، در داخل و خارج از ايران به غير انسانی ترين وضعی که درخاطر هيچ انسانی نميتواند شکل گيرد اجرا گرديد، که هنوز نيزادامه دارد. سلاخی پروانه و داريوش فروهر نمونه بازی از بربريت و خونخوارگی نظامی می باشد که خود را برگزيده خداوند ميداند. فروهر ها دو انسانی بودند که همچون سايرقربانيان ديگرخواستار استقلال ميهن و رفاه و آزادی وعدالت اجتماعی هم ميهنان خود بودند. سلاخان فروهر ها پنج جنايت کاری بودند که قربانيان خود را هر کدام با لااقل هفده ضربه دشنه به قتل رسانيدند.
در کدام دوره از تاريخ ايران و جهان چنين شقاوت و بی رحمی ميتوان يافت که انسان ها را فقط باين بهانه که موافق نظامی که پايه های آن برروی امواج خون هزاران انسان بر پا شده با چنين شقاوت وبی رحمی سلاخی گردند؟
چنين به نظر ميرسد که ويروس خونحوارگی و سنگدلی در تمام اجزای نظام گسترده ميباشد. در يکی از کشتارهای سال 88 که دو نفربحکم قاضی شرع اعدام ميشوند، جنتی در نمازجمعه همان هفته از قاضی شرع سپاسگزاری ميکند و ميگويد: "بيا برای رضای خدا همانطوری که اين دو نفر را کشتيد، دست شما دردنکند. بايد آنها را بيشتربکشيد، اينجا مسأله عطوفت ومسأله گذشت نيست"  اين آيت الله مورد اعتماد و مجری دستورات خامنه ای از جنان بربريت و توحشی برخوردار است که با آگاهی از کشته شدن پسر خود"حسين" توسط پاسداران، درميان جمعی که بود اعلام ميدارد که 40 روز روزه شکر خواهد گرفت، چون حسين با جمهوری اسلامی مخالفت ميکرد.
وقتی آيت الهی که بايد مظهر مهر و عطوفت اسلامی باشد چنين از کشتار انسان ها، حتی پسر خود از قاضی سپاسگزاری ميکند و خواست کشتار بيشتری را می نمايد جه انتظار از بار فروشانی که به مقامات بالای نظام رسيده اند، يا هرزه گردان هايی که به خاطر رسيدن بزندگی مرفه در اداره اطلاعات و امنيت با افتخار به سلاخی معترضين آرام و بدون آزار، حتی زير ماشين کردن آن ها در اعتراضات کودتای انتخاباتی خامنه ای می پردازند، جه انتظار ميتوان داشت؟ 
 اين آيت الله ها و اجزاء مجموعه خود فقط با کشتار انسان ها قانع نميشوند. آنها از ديدن رنج انسانها لذت ميبرند، اگر اين چنين نباشند، وقتی تصاوير روستا نشينانی را می بينند که آب اشاميدنی خود را از مرداب هاي  آلوده به فضولات احشام تأمين مينمايند، و درتابستان و زمستان درآلونک هايی ميخوابند که سرپوش آنها تکه های تخته ياپارچه ها بهم دوخته شده ميباشند، اما ميلياردها درآمدغارت شده آنها از منابع مالی همين مردم دربانک های کشورهای ديگر ذخيره ميشوند تا تأمين کننده رفاه انگلی آيندگان آنها باشند. چرا کارگر بیکاری را که برای تأمين يک وعده غذای خانواده خود ازفروشگاهی تکه نان وپنيری سرقت ميکند به دستور قاضی که بگفته خودشان با وضو درپشت کرسی قضاوت می نشينند فتوی قطع انکشان يا دست  اورا ميدهد، اما غارت کنندگان ميلياردها دلار از درآمد ملی را که بايد در راه توليد کار و ساخت تسهيلات زيربنايی و رفاه در جامعه فرودستان گردد، علاوه بر اين که به بانک های بيگانه منتقل ميکنند در ايران با فراغت و رفاه کامل زندگی مينمايند، فرزندان آنها در کشورهای اروپا يا امريکا در نهايت راحتی زندگی می کنند، چرا هيچگاه به دادگاه فرا خوانده نميشوند؟ اگر نماينده دلسوزی يا روزنامه نگاری سخنی از آن ها بگويد، فرمان صادرميشود  که "مسأله را کش ندهيد" تا زبان ها بسته شوند و قلم ها بی حرکت مانند.
کسی که در دو نوبت با خدعه و فرمان حکومتی به رياست جمهوری ميرسد، براساس اعتقاداتی که ادعا ميکنند بدان باور دارند بايد در برابر خداوند و مردم مسؤل باشد، با مدارک مختلفی که تاکنون ارايه گرديده به انواع مختلف ضمن غارت خود، به غارت گران و دزدان بيت المال نيز ياری رسانيده  است، نه فقط کوچک ترين بازخواستی از او نشده، لوحه تقدير نيز از مقام معظم رهبری دريافت داشته است. بدون شک مردم از خود می پرسند در پشت پرده اين سناريو چه کسانی ميباشند که نظام شهامت بازرسی از او را ندارد؟
کسانی که در رسانه ها، و روزی نامه های جيره خوار هنوزادعای گستردن عدالت ورأفت اسلامی نه فقط در ايران، بلکه بنا به گفته امام خود گستردن اسلام ناب به سراسرجهان مستضعف ميباشد سخنی درباره اينهمه غارت گريهايی کلان  که درطول سی پنج سال گذشته، مخصوصا در هشت ساله اخير انجام  شده نميگويند ودرخواست بازجويی غارتگران رانميکنند؟ اگر نگاهی به تصاويری که بعد از آشکارشدن همدمی بابک زنجانی با اشخاص مختلف از نظام بکنيم و مسير ارتقاء اورا از رانندگی يکی از مقامات تا قرار گرفتن درکنار ميلياردر های جهان توجه کنيم به راز اينکه چرا بعد از تقريبا دو ماه ظاهرا دستگيری زنجانی، هنوز دادگاهی، برای محاکمه اوحتی غيرعلنی تشکيل نشده است، اما ستار وبلاگ نويسی را بجرم مخالفت با نظام اسلامی در فيس بوک و سايت های بيگانه در نهم آبان 1391 در خانه او بازداشت و در نوزدهم آبان جنازه او به فاميل داده ميشود با اين شرط که جز فاميل نزديک هيچ کس نبايد در مراسم خاکسپاری او شرکت کند.
واقعا اين چه نظامی است که يک وبلاگ نويس يا جوانی با دادن يک شعار مخالف ميتواند نظامی را مواجه با خطر کند، از اينرو بايد با شکنجه و آزار فورا کشته شوند. در حالی که احمد خاتمی که يکی از افتخارات خود را سخنوری در حماسه 9 دی ماه 1388 ميداند و زشت ترين القاب را نسبت به معترضين ادا ميکند رژيم را به سوی نابودی نمی کشاند، اما جوانی 35 ساله ميتواند چنين نظامی را با نوشتن چند مقاله يا چند خبر مواجه با مرگ نمايد؟
کسانی که هدف آنها رهايی کشور از منجلابی بوده و هست که نظام بظاهر اسلامی با توجه نکردن به خواست توده مردم، و بی اطلاعی از سياست های جهانی، کشور را تبديل به منجلابی کرده اند که فقر، بيکاری، خودفروشی و اعتياد، تورم، مرگ و مير بعلت آلودگی هوا، تغذيه نادرست، کمبود و گرانی دارو و استفاده از تسهيلات بهداشتی به پايين ترين حد درجه بندی در بين کشورهای جهان رسيده، و اگر چرخ نظام برهمين اساس حرکت کند، دوره ای وحشتناک تر از آنرا درپيش خواهيم داشت. دوره ای که به علت ستم کاری و خود کامگی رهبر و اعضای حلقه زنجيره قدرت او، ميهن ما به سرنوشتی دچار خواهد شد که پوگوسلاوی دچار آن شد، سرنوشتی که عراق اکنون دچار آن است و هر روز انفجاری ده ها تا صد ها نفررا به قتل میرساند، و فعل و انفعالات اوکراين که ميتوان دورنمای دردناک آنرا از هم اکنون ترسيم کرد.
دهم اسفند هزار سيصد نود دو