تا کی به تمنای وصال تو يگانه

اشکم فتد از ديده چسان سيل روانه

Text Box: بيگانگی و دوری از هم، تاکی ادامه خواهد داشت؟

در گوشه ای از سالن سينما نشسته به فيلمی که ظاهرا خود نيز نقشی در آن دارم چشم دوخته ام. به نظر ميرسد هنوز دوره دبيرستان را تمام نکرده باشم، در جمع کثيری که در ميدان بهارستان گرد آمده و به سخنان سخنرانانی که روی بالکن يکی از ساختمان ها قسمت چپ ميدان قرار گرفته گوش ميدهم.

بهار سال سی يک است. تقريبا همه سخنرانان در يک جمله هم صدا هستند «برای رسيدن به هدف تا آخر بايد در کنار هم باشيم، دشمن حيله گر تلاش دارد پيوند ما به همديگر را پاره کند، سپس از پراکندگی ما استفاده کرده بر ما مسلط گردد»....

ناگاه صحنه تغيير ميکند، خرداد سی و دوفرا ميرسد، بار ديگر ميدان بهارستان شاهد اجتماع ديگری است، اما ميدان بهارستان آن ميدانی نيست که سال پيش در آن بوده ام. از آن گروه بی شماری که سال پيش در اين ميدان بودند اثری نيست، آنها کجا رفته اند و چرا؟ در دولت انحرافی صورت نگرفته، سخنی تغيير نکرده. راهی انحرافی پيموده نشده، به پيروزه هايی نيز در سطح بين المللی دست يافته ايم، فقط بعضی از پيشگامان از هم و از مردم گسسته و هر يک سازی به صدا درآورده اند، و گروهی را به سوی خودجلب کرده اند. اين يعنی دشمن به آرزوی ديرينه خود دست يافته است.

قلبم به درد ميآيد، احساسی بس دردناک همه وجودم را فرا می گيرد. سال گذشته درچنين روزی نه فقط ميدان  پر از جمعيت بود، بلکه دنباله آنها تا خيابان های اطراف نيز گسترده شده بود. آنها کجا هستند؟ چه شده که چنين شده است؟ بعضی از ناطقين سال گذشته کجا رفته اند و چرا؟ هنوز به اين درد می انديشيدم که خود را در جمع ديگری می بينم که همدل و يک صدا سخن ميگويند، با هم همزبان و دوست هستند. از من ميخواهند اگر حرفی دارم از طرف دانش آموزان بيان کنم. 

« به زنگ ها گوش دهيد، زنگی که در هفته گذشته در ميدان بهارستان نواخته شد هشداری است که دشمن از هر سو  ما را احاطه کرده است، بايد از هم اکنون آماده باشيم، آنها خود را برای ضربه نهايی آماده  میسازند. از رهبر بخواهيم از ما جوانان گارد ملی تشکيل دهد تا حمله دشمن را که دير نخواهد بود پاسخ گوييم. نبايد غافلگير شويم»

اما.... سخنانم را قطع ميکنند، شايد فکر ميکنند با تفکری شاعرانه و رؤيايی روبرو شده اند. 
چراغ ها روشن ميشوند و چشمانم روشنايی واقعی را می بينند، خود را غرق در رؤيايی می بينم که رسيدن به افقی روشن را نميتوانم ترسيم کنم.
***
در آستانه سی و چهارمين سال حکومت اسلامی هستيم.  به آخرين ماه های سال 1357 می انديشم که به سرعت سپری ميشدند، تظاهرات و گرد همأيی های خيابانی، کشتار تعمدی دانشجويان در روز سيزده آبان در دانشگاه تهران، غارت و آتش زدن بانک ها و مؤسسات دولتی، آغاز اعتصاب ها و شعار های «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» و بدنبال آن بيانيه ها و مصاحبه های فريب کارانه از نوفل لوشاتو و فعاليت روحانيون در مجالس روضه خوانی و مساجد.

گرد همأيی در دانشگاه ها، نشو سخنان ناهمگون و گريزاننده دانشجويان و جوانان روشنفکر. شعار هايی که آزار دهنده و جدايی ساز هستند. گروه های مذهبی همآهنگ و همسو به دنبال يک هدف که رسيدن به قدرت ميباشد در کنار هم هستند، اما گروه های غير مذهبی نميتوانند گذشته را فراموش کنند، بدين سبب دعوت يکديگر را نمی پذيرند. فضای متلاطم حاکم هوای گريزاننده را افزايش داده است و هيچ گروهی حاضر نيست حتی برای مصلحت انديشی اختلافات را کنار گذارده واقع گرايانه شرايط را تجزيه و تحليل کرده راهی را که صلاح ميهن و ملت در آن است برگزينند.

ملی گرايان و چپ گرايان ظاهرا روشنفکر! فراموش ميکنند روحانيون چه نقشی در انقلاب مشروطه و نهضت ملی ايران ايفا کرده اند. چگونه با کودتا چيان همکاری و هم صدايی کرده عليه نخست وزير و رهبر نهضت ملی توطئه کردند، هر چند زمان زيادی از آن روز ها نگذشته است اما گويی چنين رخدادی هرگز نبوده است. کشتار افسرانی که در روز 22 بهمن با اعلام بی طرفی راه را برای سلطه خمينی هموار کرده و از برادرکشی بزرگی جلو گيری نمودند،  ولی پاداش خود را بلافاصله از رهبر انقلاب دريافت داشتند و بدون محاکمه اعدام ميشوند، اين جنايات و رخدادهای خيابانی توسط مذهبيون افراطی نميتواند ديدگان روشنفکران را باز کند تا مسيری را که در آن قرار گرفته اند ارزيابی نمايند و راه و روش درستی را انتخاب کنند. اگر چنين ميکردند شايد ميتوانستند ميهن را از خطراتی که در انتظار آن است رهايی بخشند. 

در آن هنگامه وحشت افزای کشتار و غارت و..... فقط يک نفر بعد از توقيف روزنامه آيندگان در متينگی در دانشگاه آريا مهر با فرياد دردآلود خود هشدار داد «نازيسم هم، چنين بود که قدرت را قبضه و نفس ها را درسينه زندانی نمود آنها يهوديان را کشتند، سايرين گفتند با ما کاری نخواهند داشت». چندی بعد نوبت کمونيست ها رسيد، باز اين جمله تکرار شد، آنها کمونيست ها را زندانی کرده  و آنها را کشتند سوسياليست ها گفتند ما کمونيست نيستيم با ما کاری ندارند. سوسياليست ها را زندانی کردند و کشتند، ميانه رو ها گفتند ما سوسياليست نيستيم با ما کاری نخواهند داشت بالاخره آخرين مرحله فرا رسيدو هرکس نام هيتلر را با احترام بر زبان نميآورد به قتل ميرسيد. امروز روزنامه آيندگان را بستند و به دنبال بازداشت نويسندگانش هستند، ما ميگوييم با ما کاری ندارند، اما نوبت ما هم خواهد رسيد.......

اين فرد شجاع، بازمانده از نهضت ملی ايران دکتر علی شايگان بود که ناچار گرديد چند روز بعد از آن سخنرانی از ايران به اجبار خارج شود، آن هم به وساطت مهندس بازرگان. در آستانه سی و چهارمين سال انقلاب هستيم، به علت ندانم کارب و سياست های نادرست و نابخردانه اعضای نظام کشور در سراشيبی سقوط  و نابودی و بحران ها قرار گرفته است. طرح حمله به ايران مدت ها است آماده شده است، تحريم های امريکا و کشورهای غربی توان هم ميهنان ما را به مراحل نزديک به صفررسانيده است. قحطی سال 1914 که تقريبا ده ميليون ايرانی از گرسنگی و بيماری تلف شدند در شرف تکرار است، اما رهبر از بی اثر بودن تحريم ها سخن ميگويد.

نزديک به سی و چهار سال است که ما مدعيان ميهن دوستی و روشنفکری سخن سرايی می کنيم، جلسات پالتاکی و حضوری مرتب تکرار ميشوند، اما بعد از نشستی چند، خودبينی ها و تک انديشی ها جايگزين همياری و همبستگی ميگردد و همان طبلی را به صدا در ميآوريم که سی و چند سال با صدای آن آشنايی داريم.
نگاهی به ايميل های متعددی که هر روزدريافت ميداريم وبيشتر آنها با آدرس های «سکولار و دمکراسی» است که از همه معترضين و مخالفين حاکميت ولايی دعوت ميشود متحد شويم تا راهی برای نجات ميهن و هم ميهنان خود بيابيم، در نخستين جلسات، دوستانه از سراسر جهان با هم سخن ميگوييم اما شور بختانه بيش از چند جلسه نميگذرد که نغمه های جدايی ساز ميشوند، و تنها به اين کفايت نمی کنيم که ممکن است در رسيدن به راه اصلی اختلاف سليقه ای داريم و اهداف مشترک هستند. بلکه دوستی چند هفته ای تبديل به جدايی مستمر و شايد دشمنی ميشود.

هم ميهن عزيز من، خود بهتر ميدانی به چه نقطه ای رسيده ايم. آيا منتظر کرزايی هستيم که در اطاق های دربسته کاخ سفيد يا خانه شماره 10 داونينگ استريت يا در جلسات مشترک سران ناتو ساخته و پرداخته شوند؟ تا کی بايد فرهنگ تکروی و خود بينی در ما ايرانی ها جا خوش کند و قادر نباشيم اين ژنی را که استعمار و دولت های خودکامه برای استمرار استعمار و خوکامگی خود در ما کاشته و رشد داده اند از درون خود بزداييم و فرهنگ نوی را در خود رشد دهيم که بتواند يکرنگی و همبستگی را در درون ما ريشه دار سازد.

منتظر چه هستيم؟ آيا هنوز نينديشيده ايم چرا غربی ها از هر جنبشی در سراسر جهان پشتيبانی ميکنند، اما سخنی از جنبش مردم ايران و زجری را که مردم ايران متحمل ميشوند نميگويند؟

تحريم ها چه کسانی را به زانو در ميآورد؟ آيا  اثری بر غارتگری ها و ستمگری های حاکمين گذارده است؟ اين ملت ايران است که بايد کفاره دولت غير مشروع خود را بپردازد. منتظر چه و کی هستيم؟ فردايی در پيش روی ما برای ملت ايران ديده نميشود. جز فلاکت، نابودی کشور و مرگ!