Text Box:  اسلام ستيزی، اسلام سياسی


اين سالها هر وقت در رسانه های اجتماعی ( راديو، تلويزيون، روزنامه ها و سايت های خبری ) اعم ازبين المللی يا داخلی رجوع ميکنيم، داغترين خبر ها درکشور های خاورميانه يا بخش هايی از افريقا که اکثريت شهروندان  آن مسلمان هستند، انباشته از گزارشات ترورهای انتحاری، بمب گذاری درپادگانهای نظامی داخلی يا خارجی، بازارها، مساجد، يا کليسا ها، اجتماعات سياسی يا مذهبی، ميباشند.
آنچه بيش از همه توجه را جلب ميکند کشتار شيعيان در مساجد و مراکز مذهبی توسط سنی مذهبان، يا بمب گذاری در مساجد ومراکز اجتماعی و مورد احترام سنی مذهبان توسط شيعيان است درحالیکه هر دو فرقه ادعا ميکنند پروردگار آنها الله، کعبه آنها مکه و پيامبرآنها حضرت محمد ميباشد.
درساليان خيلی دورجنايات مشابه ای توسط پروتستانها و کاتوليک ها، که هر دو خود را مسيحی ميدانستند انجام ميشد، اما انقلاب صنعتی و دموکرالتيزه شدن کشور ها، اين سنت غير انسانی را از افکار زدود و هر دو گروه به اين نتيجه رسيدند که کشتارانسانها سنتی است بربريت صفتانه که نه اديان و نه انسانيت آن را می پذيرند. اما در کشور های مسلمان که قرون متمادی با آنکه شيعيان وسنی مذهبان يکديگر را قبول نداشتند، هرگز به کشتن و آزار يکديگر راضی نبودند. اين پديده غير انسانی از کجا منشع گرفته و دليل يا دلايل آن چه ميباشد؟ و چرا؟
نگاهی به ميهن خود بنماييم. پيش از استقرار نظام اسلامی بيش از نود درصد شهر وندان ايران مسلمان بودند، هرچند عده ای از آنها نه به همه سنت ها، بلکه به بخشی از سنت ها و آداب دينی صادقانه پای بند بودند. خانه ای که من در آن رشد کرده و سالهای کودکی و نوجوانی خود را در آن گذرانيدم، بين خيابان شاپور و مولوی قرار داشت. نزديکترين مساجد، مسجد مشير السلطنه و مسجد قنات آباد بود. هنگام غروب هر دو اين مساجد انباشته از نمازگذارانی ميشدند که به نماز جماعت اعتقاد داشتند،مريد پيشنماز محل خود بودند، مشکلات خود را با او در ميان ميگذاشتند و به راهنمايی های او عمل ميکردند. حتی بياد ميآورم دانش آموزانی که در دبستان رازی روبروی مسجد مشير السلطنه درس ميخواندند،می ديدم که در شب هايی نيز به مناسبت هايی همراه پدر به مسجد ميآمدند و در مراسم خواندن دعای کميل يا ندبه شرکت ميکردند.
بعد ازچند سال که نتوانستم به ايران بروم، سال گذشته برای ديدن زادگاه و فاميل به تهران رفتم. روزی برای ياد آوری از دوران گذشته و يادی از پدر، غروب هنگام به مسجد مشير السلطنه رفتم، با نهايت تعجب مسجد را تاريک  و خالی ديدم. از نمازگذاران دوران کودکی خبری نبود. آنها به کجا رفته اند؟ آيا نسل گذشته همه به ابديت پيوستند؟ يا دليل ديگری دارد؟ درآن زمان بگفته اعضای زيرمجموعه نظام اسلامی، ايران کافرستان بودواکنون نظام اسلامی مستقر شده است، بنابراين می بايست، مسجد روندگان افزايش می يافتند، پس چرا اين طور شده است؟ 
چند روز بعد بديدن يکی از دوستان نزديک دوران کودکی رفتم. از او پرسيدم "شب ها مگر کسی برای خواندن نماز به مساجد نميرود؟" نگاهی به چهره ام افکنده و سر تکان ميدهد، " بنده خدا کجای کاری؟ نماز گذار ديگر کجا بود؟ اگر ميخواهی نماز گذاران امروز را به بينی يک صبح جمعه برو دانشگاه، خودت نمازگذاران اين روزها را  از نزديک ببين" بعد خود می فهمی حالا چه کسانی نمار خوان هستند و پيش نمازها را که خود را امام ميدانند با پيش نمازهای آنروزها مقاطسه کن.
روزها است که با خود فکر ميکنم واقعا چه شده؟ چه عواملی نمازگذاران را با همه تبليغات دولت مداران وابسته به نظام از مساجد و عبادت درمساجد دور ساخته است؟ مسلما عملکرد مدعيان مذهبی امروز سبب گريز نمازگذاران از مساجد شده اند و در ديوار اعتقادات آنها به پيش نمازان  ظاهر فريب شکاف اطجاد شده است. به عبارت ساده تر، که عکس العمل مردم در برابر " اسلام سياسی" و عملکرد "متوليان دولتی و مذهبی" است که برای عبادت به مساجد نميروند و بهتر ميدانند در نهان خانه دل خود با خدای خويش راز ونياز کنند. زيرا آنها را گروهی دروغگو و فريب کار ميدانند که خود را زير لوای مذهب برای غارت و ثروت اندوری پنهان کرده اند
نگاهی به گذشته ميکنم. بيانيه ها و سخنان آيت الله خمينی پيش از 15 خرداد سال 42، و زمان تبعيد درترکيه و عراق که پايان آن بعد ازکنفرانس گوآدلوپ، در نوفل لوشاتو بود را بيادميآورم. وعده های برابری و عدالت، و حقوق انسانی اقليت های مذهبی و سازمانهای سياسی. عدم دخالت روحانيت درسياست وبازگشت ايشان به قم. که با تغيير 180 درجه انجراف با کشتاربدون محاکمه افسران و رجال رژيم سابق، کشتار در ترکمن صحرا، خوزستان و کردستان و تهران و کشتار های دسته جمعی سال 67 به بهانه فعاليت های سياسی و وابستگی به سازمان هايی که به نظر نظام دشمن اسلام و انقلاب بودند و يا حتی با فروش روزنامه، همراه با تجاوز به دختران به عنوان اجرای دستورات مذهبی که اگر باکره اعدام شوند، به بهشت خواهند رفت، که از مغزهای معلول افرادی چون خلخالی، لاجوردی يا محمدی گيلانی تراوش ميکردند، اعدام ميشدند.
وقتی رئيس قوه قضائيه اعلام میدارد که "هدف ما بايد اسلام باشد نه ايران!" بايد قانع شويم که مشکل ما، نه اين نيست که احمدی نژادرئيس جمهورباشد يا خاتمی يا روحانی، مسأله ومشکل ما ايرانی ها قانون اساسی ای است که در آن مردم ايران حقی بنام شهروند ايرانی ندارند. زيرا اگر جايی در اصل سوم : "محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصار طلبی، و تأمين آزادی های سياسی و احتماعی" را عنوان ميکند اما سرلوحه قانون اساسی برمبنای آنچه دراصل دوم است "اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرايط" ميباشد. 
بنابراين اگرآقای روحانی به گفته خامنه ای "درحماسه مردمی" با رأی مردم انتخاب ميگردد، نبايد بپذيريم که اومعجزه گری است که برای نجات کشور آمده است وواقعا منتخب دلخواه مردم است شهروندان در بند ايران به اين جهت به او رأی داده اند که شايد چهار طوطی سخنگوی خامنه ای چون انتخابات دوره دهم از صندوق ها بيرون نيايند. علاوه برآن با عملکرد رئيس جمهور، خامنه ای  نابسامانی کشور بدان درجه رسيده است که شاهنشاهی خامنه ای در خطر قرار گرفته، از اين رو ميبايست کسی ازصندوق بيرون آيد که شايد بتواند، اگر نتواند همه نابسامانی ها وتنش های بين المللی را کاهش دهد، شايد بگونه ای چهارسال استمذارولايت وقيموميت اورا تضمين نمايد.
اگر باور داشته باشيم که روحانی واقعا در آنچه که گفته و ميگويد اعتقاد دارد اما شرکت کسانی چون پورمحمدی و جنتی درکابينه، کليد های اطمينانی هستند که خامنه ای برای آگاهی از همه مذاکرات کابينه آنها را به روحانی تحميل کرده است که از خط "قرمز ولايت" گامی فراتر نگذارد. در اينصورت آيا واقعا روحانی ميتواند اقدامی برخلاف خواست خامنه ای در راستای منافع مردم بکند؟
 مهمترين مسأله ای که آقای روحانی با آن مواجه است، ماقيای اقتصادی سپاه ميباشدکه از اواخر دولت آقای خاتمی قدم اول را با ممانعت از پروازهواپيما ها از فرودگاه امام خمينی و زير فشار قرار دادن دولت برای در اختيار گرفتن کنترل رفت وآمد فرودگاه ها برميدارد، که ادامه آن در دولت نهم و دهم، ساخت اسکله های خصوصی بدون اطلاع دولت برای ورود کالا های قاچاق است که طبق آمار  در سال گذشته  17 ميليارد دلار کالای قاچاق از اين بنادر به بازار ايران تزريق شده است که مهمترين عامل تورم و بالا رفتن قيمت ها ميباشد و دولت هيچ  کنترلی روی آنها ندارد. کنترل بهای ازر نيز دراختياراين باند مافيايی است. مسأله ديگری که شايد يکی ازبزرگترين مشکلات روحانی است سياست خصوصی سازی سازمان های فعال دولتی ميباشد که به ثمن بخس در اختيار سپاه قرار کرفته است.
قرارگاه خاتم الانبيا نيز که به دستور آقای خامنه ای با استفاده از منابع ملی مردم ايران  تأسيس شده است، با بودجه ای ميلياردی با هدف تضمين ادامه فرمانروايی رهبر است دراختيار سپاه گذاشته شده است، که خود را مسؤل هيچ مقامی نميدانند.
اول مهر ماه 1392