Text Box: قهرمانان ملت ايران
مهندس عباس امیر انتظام

مهندس عباس امیر انتظام فارغ التحصيل دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۷ ضمن تحصیل در دبیرستان دارالفنون به جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق می پيوندد. در سال ۱۳۳۲ نامه اعتراضیه نهضت مقاومت ملی ایران نسبت به کودتای ۲۸ مرداد را در تهران به نیکسون ميدهد. از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۹در کنار مهدی بازرگان در فعالیت‌ های سیاسی شرکت و تا روز دستگیری در کنار وی با ديکتاتوری مبارزه مينمود. بعد از انقلاب به‌ عنوان سخنگوی دولت بازرگان و سپس سفیر ایران در سوئد و اسکاندیناوی منصوب ميگردد. در ۲۷  آذر ۱۳۵۸ 
همراه با مهندس بازرگان با اشغال سفارت آمریکا مخالفت ميکند. دولت بازرگان یک روز بعد از اشغال سفارت استعفای خود را به روح‌الله خمینی ميدهد. اندکی بعد از اشغال سفارت، امير انتظام  در حالیکه در کشور های اسکاندیناوی به عنوان سفیر ایران فعالیت میکرد، به تهران فراخوانده شد و در ۲۸ آذر ۵۸ بازداشت گرديد.

درتاریخ ۲۸/۹/۱۳۵۸ به اتهام توطئه برای انحلال مجلس خبرگان ومخالفت با نظام ولایت فقیه، فراری دادن سران رژیم سابق و ارائه اطلاعات سری به آمریکا دستگیر و پس از ۴۵۴ روز بازداشت در سلول انفرادی، بدون ملاقات با کسی در روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ در دادگاه ویژه انقلاب بدون حضور وکیل و هیأت منصفه به اعدام محکوم ميشود که با تلاش مهدی بازرگان به حبس ابد تقلیل می یابد. در ابتدای دهه هفتاد در خواست وی برای برگذاری دادگاه تجدید نظر و اعاده حیثت از سوی مقامات مسؤل ردمیشود. اما مقامات قضایی از اوميخواهند برای آزادی خود درخواست عفو نمايد که مهندس امير انتظام آن را نپديرفته و رد می‌کند.

به مناسبت سالروز بازداشت خود آقای مهندس امير عباس انتظام نامه ای خطاب به ملت ايران و ياران بی وفايی که او را فراموش کرده و از ياد برده اند مينويسد.

مهندس انتظام نمونه والای انسانی است که هرگز سر دربرابر ديکتاتوران فرود نياورده. در آن روزهای فراموش شده ای که رهبران و کارگردانان امروز دست بسينه در برابرخداوندگاران قدرت قرار ميگرفتند، دانشجو عباس امير انتظام در امنيتی ترين روزهای بعد از سلاخی روز 16 آذر دانشگاه تهران، نامه اعتراضی ملت ايران را به نيکسون که برای گفتن تبريک پيروزی کودتا به محمد رضا پهلوی به ايران آمده بود، ميدهد و بدين ترتيب شهامت و فداکاری خود را نسبت به ميهن و هم ميهنان خويش ارايه ميدهد.

ما در برابر اوچه کرده ايم؟ با شرمندگی بايد بگوييم درطی سی و سه سال گذشته ساکت بوده و شاهد بی تفاوتی زجر و ناراحتی هم ميهنی که بخاطر وفاداری به ميهن و آرمان های هميهنان خود زجر بودن در زندان  را تحمل ميکند بوده ايم.

نامه مهندس عباس امير انتظام به مناسبت سالروز بازداشت خود

یاران و همراهان خوب و هموطنان عزیزم 

به رغم بیماری بسیار سنگین و طاقت فرسا، که در چندین ماه اخیر عرصه را بر من تنگ و جسم مرا دچار آزردگی بسیار کرده، خدا را سپاس میگويم که هنوز آنقدر به من توان داده تا بتوانم با کمی تأخیر ناشی از شرایط جسمانی، در سالروز دستگیری خود، که ظلمی تاریخی بیش نبوده، سخنی کوتاه با شما عزیزان داشته باشم. 

روی سـخنم حتی با آنهايی است که با آگاهی کامل از حقیقت، سالها شاهد اسارت ناروای من درزندانهای مختلف بوده، ولی در بــزنگاه تصمیم ‌سازی سرنوشت ‌ساز در مورد من، مرا از حمایت موثر خود محروم ساخته و حتی در فرصت‌ هایی که زمانه در اختیار آنان گذاشت تا در جامعه جهانی، نقشی در استحکام بخشیدن هر چه بیشتر به موضع دادجویانه من داشته باشند، حق و ناحق را خود تعیین کرده که نتیجه نهایی آن نادیده گرفته شدن حقانیت من بوده است. 

اکنون با نثار درودی به بلندای آسمان، روی سخنم با همه شما عزيزان است: 
با فرا رسیدن بیست و هفتم آذر ماه امسال، همچون تمام سالهایی که پشت سر گذاشته و احتمالا پیش رو دارم، سی و چهارمین سال در بند بودنم آغاز ميگردد. شاید پس از خداوند آگاه از هر چیز و همه چیز، فقط خود ميدانم که این سی و سه سال چگونه بر من گذشت! ظالمانه و به ناروا، و بی آنکه مرتکب کوچکترین خطایی در حق میهن و هم میهنانم شده باشم، سی و سه سال بار طاقت فرسای محکومیتی بی پایه و اساس را بر دوش می‌کشم. اتهاماتی که بر اساس توطئه‌ای از قبل طراحی شده شکل گرفت تا توسط تعدادی جوان، که ناپختگی و احساسات مخرب به غلیان آمده‌ آنها، هر گونه بینش منطقی و مأل ‌اندیشی را از اذهان آنها زدوده بود و لذا می‌ توانستند این طرح شوم را به راحتی به مرحله اجرا درآورند. 

بخش عظیمی از این سی و سه سال، با محرومیت کامل از ابتدایی ترین حقوق انسانی‌خود سپری شد. سالهایی که سازنده‌ترین دوران میانسالی‌ من بود و میتوانستم هر لحظه از آن را در خدمت به کشور سپری نمایم. این لحظات سازنده اما، در عوض، به همراه زجرهایی توصیف‌ناپذیر در خلاءای آکنده از بیهودگی، یکی پس از دیگری به کندی یک قرن گذشت.
 
لکن آنچه قاطعانه می‌توانم اذعان نمایم این است که طی تمامی این سی و سه سال اسارت، با سری بلند و وجدانی زلال و آسوده نسبت به اعمالم در طول زندگی چهل و چند ساله قبل از دستگیری‌، هرگز ازتلاش برای اثبات بی‌گناهی از پا ننشسته‌ام. کسی که از سالهای پایانی دبیرستان الگوی وطن خواهی‌ او، مصدق بزرگ، و از سال های دانشجویی در دانشکده فنی الگوی صداقت و تعهد به خدمت، مرحوم مهندس بازرگان، بوده مگر می توانست غیر از این باشد؟ 
طی سالهای متمادی در سکوت مرعوب کننده‌ فضاهایی که در آن قرار می‌گرفتم همواره تلاش می‌ کردم فریاد داد خواهی خود را نه تنها به گوش جامعه‌ ای که در آن هستم، بلکه به گوش جامعه جهانی برسانم، به خصوص آنهایی که ادعای دفاع از حقوق بشر و حمایت از مظلومین را داشتند. امیدوار بودم آنانی که دغدغه مظلومیت‌ های سرکوب شده و حقوق به ناحق پایمال شده انسانها را دارند، من و امثال من را یاری خواهند داد تا با تشکیل دادگاه ‌های عادلانه در داخل کشور، بار دیگر به اتهامات وارده رسیدگی شود و افرادی با شرایط مشابه من بتوانند در حضور هیأت منصفه‌ بی طرف و با دلایل متقن وقابل استناد، بی‌گناهی خود را ثابت نمایند. این فرصت هرگزبرای من فراهم نگردید و تمایلی هم برای رسیدگی به این درخواست‌ها وجود نداشت. اگر هم دادگاهی نمادین بعد از بیست سال تشکیل شد، مرا به دادگاه نبرده و مرا مجهول المکان اعلام کردند، در حالیکه در همان زمان، من دربند زندان برای حضور در دادگاه لحظه شماری می کردم! باری نخواستند و نشد و دراین فاصله فرصت ‌هایی دست داد که به من، آزادی بدون قید و شرط پیشنهاد گردید، ولی پذیرفتن آن بدون اعاده حیثیت و اعاده دادرسی برایم متصور نبود.
 
متعاقباً در فرصتی دیگر آزادی مشروط پیشنهاد گردید که این گزینه نیز از نظر من کاملاً منتفی بود. پیشنهادات غیر قابل قبول یکی پس از دیگری گذشتند ومن با علم به اینکه شاید زمان مفید زیادی برایم باقی نمانده باشد، و فرصت ‌های از دست رفته هرگز باز نمی‌گردند، و شاید به قولی آب در هاون کوبیدن بود، و به قولی دیگر لجاجت و پا فشاری‌ بی ثمر، در این جسم نحیف، اما ذهنی پویا و آگاه و در کنار آن دلی پر از امید نهفته بود که فقط رضامندی آنها می‌ توانست آرام بخش من باشد. امروز نیز با اطمینان به عدل خداوند، همین ها ادامه حیات توأم با سربلندی برای من را امکان پذیر کرده‌اند و لاغیر. شاید هیچ فریاد رسی پیدا نشود و هرگز به خواسته من پاسخ مثبتی داده نشود. سیر طبیعی عمر به گونه ای که شاید روزی به ناتوانی کامل جسمی و ذهنی برسم، ولی مطمئن هستم در آن زمان نیز وجدان آرام من و پاکی دل و نیت باطنی‌ حتی گذران آن دوره را نیز برایم قابل تحمل خواهد ساخت. سر آسوده بر بالین گذاردن موهبتی است که بهره مندی از آن شفای خیلی از آلام است. و در زمان موعود هر مخلوق بهره مند از این نعمت، چه سبک ‌بال آماده بازگشت به سوی خالق می‌گردد. 

گرچه در این سی و سه سالی که بر من گذشت رنج بسیار کشیده‌ام اما آرامش حاصله، تحمل آن را برایم آسان تر نموده است. آرامش دارم زیرا خود و خالقم و به همراه ما، همسرم، میدانیم که من از زمانی که خود را شناختم تا حال که بیش از هشت دهه از عمر را پشت سر گذارده‌ام، دغدغده‌ای جز تحصیل علم به منظور خدمت به وطنم نداشته‌ام. آرزویم همواره سربلندی هر ایرانی در هر کجا که هست و قرار گرفتن کشورم در جایگاهی که در خور آن می‌ باشد، بوده است. امید دیگرم اینست که روزی فرا رسد که بی‌گناهی و حقانیت من، و همچنین حس غیر قابل توصیف عشقم به ایران و ایرانی، همان گونه که در ذهنیت خانواده‌ام به عنوان هویت اصلی من شکل گرفته است، برای تمامی هموطنانم نیز روشن گردد. و آنها نیز بدانند که به رغم زجر های جسمی و روانی که بر من وارد شده، هرگزبه ظلم تن نداده‌ام تا بتوانم ذره‌ای از عشق بی انتهای خود به هموطنان خود را قابل باور سازم. اگرچه برداشت نهایی از قصه زندگی من به عهده قضاوت کنندگان تاریخ و گذر زمان خواهد بود. 

عباس امیرانتظام 
تهران – ۲۷ آذر ۱٣۹۱ 
تقديم به فرزند قهرمان ملت ايران، عباس امير انتظام 
با قامتی به بلندای زندگی
از ژرفنای دخمه زندان ديکتاتور
فرياد ميزنيم ...
ما چون بلوط پير بلا ديده از زمان
سرسخت و استوار
بر جای مانده ايم ...
طوفان اگر چه می شکند
ساقه بلوط ...
اين پير بازمانده ز اعصار و قرن ها
بگذشته سرفراز ، ز طوفان و جنگ ها
با سينه ای ستبر
چو البرز با شکوه
امواج می شکافد و طوفان به هم زند
تا از ميان دهشت اين تيره شام سرد 
تا آستان روشن خورشيد سر کشد...

به اتهام همکاری با سازمان سیا و ارتباط پنهانی با آمریکا از سوی دادستانی کل کشور بازداشت ميگردد.