Text Box:  ”هر وقت بی سوادی، فقر، گرسنگی، ستم  و نابرابری ريشه کن شد، انقلاب به ثمر رسيده است. شاه  گناهش همين بود که می گفت آنچه من ميگويم، نه آنچه ملت ميخواهد، امروز هرکس اين منش را تکرار کند، کاری مطرود و محکوم انجام داده است“
( سخنرانی خامنه ای در حوزه علميه قم پيش از رسيدن به رياست جمهوری)

بازی مرگ با موجوديت ايران

نوشته گرشت، مأمور سابق اداره اطلاعات و امنيت امريکا و عضو ارشد بنياد دفاع از دمکراسی 
ترجمه و ويرايش از وال استريت جورنال

پس از مرگ آيت الله خمينی رهبر انقلاب در سال 1989، بيشتر مفسرين و سياستمداران غربی انتظار داشتند که جانشين های خمينی علايمی از قطع خصومت، يا لااقل کاستن دشمنی نسبت به امريکا را نشان خواهند داد. زيرا چنين تصور ميشد که جانشينان خمينی ممکن است افرادی باشند که افراط گرايی و خودکامگی را نمی پسندند  و آن ها را ابزاری غير معقول و نادرست ميدانند. علاوه بر آن با توجه به نسل جوانی که اکثريت مردم ايران را تشکيل ميدادند و بيشتر آنها  دانشگاه ديده و ترقی خواه بودند، انتظار رفع محدوديت ها و پايان يافتن دشمنی با ديگر کشور ها نيز بودند. زيرا همانطور که در تابستان 2009 شاهد آن بوديم با جنبش سراسری خود، کل رژيم را دچار چنان سر در گمی کردند که همه ارکان های رژيم به لرزه درآمدند.

فرمانروايی مطلق رژيم علی خامنه ای، که رهبری مطلق سپاه پاسداران وروحانيونی که هنوز درانديشه افراط گرايی مذهبی هستند را بر عهده دارد ايران را به سوی سراشيبی خطرناک رهبری ميکند. 

حمله به سفارت امريکا و پايگاه تفنگداران نيروی دريايی امريکا درلبنان با کاميونی پر از بمب در زمان رياست جمهوری ريگان، چنانچه عمليات لبنان به درستی مورد توجه قرار ميگرفت تمام قرائن لزوم انتقام گيری امريکا از ايران را توجيه پذير ميکرد، اما سقوط پرواز شماره 655 هواپيمايی ايران در جولای 1988 توسط ناو جنگی وينسنس امريکا اين تصور را برای دولتمردان ايران پيش آورد که کاخ سفيد متحد صدام حسين در جنگ عليه ايران ميباشد. به اين سبب جنگ ايران و عراق به کنار رفت و اين احساس به وجود آمد که توانايی امريکا تعيين کننده نهايی ميباشد. 

با توجه به اين رخداد، يکی از امتيازات ناخواسته امريکا در افواه دولتمردان ايران اين بود که آنها امريکا را عامل اصلی همه توطئه ها عليه خود ميدانستند، بر اين اساس هر اقدام عليه خود را ناشی از قدرت و توطئه «شيطان بزرگ» يعنی امريکا ميدانند. پس مبارزه با اين ترس، می بايست يکی از اصول اصلی انقلاب اسلامی باشد. «به اعتقاد حاکمين ايران، عدم توانايی امريکا برای متوقف ساختن تلاش  ايرانيان آزاديخواه برای رهايی کشور خود، وهمه کشور های مسلمان از استيلای غرب و فرهنگ انحرافی آنها» توطئه امريکا ميباشد. و اين سناريوی خطرناکی است که در افکار عمومی جهان اسلام وجود دارد.

درداخل ايران اين فعل و انفعالات عامل بوجود آمدن سيکلی از تروريسم به صور کوناگون عليه امريکا در سراسر جهان شکل گرفته. خمينی که به نظر عده زيادی از تحليل گران، به عنوان مردی محتاط در امور خارجی ناميده ميشد، او فردی بود که همه تصميمات را شخصا ميگرفت، بدين سبب تمام ترورهای پيش ازمرگ خمينی درداخل وخارج کشور، به دستور و بر اساس تصميم خود او انجام ميگرفت و پس از مرگ او اين سيکل همچنان ادامه پيدا کرد.

بعد از مرگ خمينی ، خامنه ای که يکی از متواضع ترين  و گمنام ترين روحانيون در سيستم حکومت اسلامی بود در سال 1989 توسط  علی اکبر هاشمی رفسنجانی که به عنوان (گاد فادر) محلل و فرمانروای پشت پرده نظام بود به عنوان رهبر مطلق و بدون منازع انقلاب اسلامی تعيين ميگردد.

در دوران رهبری خامنه ای قدرت نظامی و اقتصادی سپاه پاسداران که مجری سياست نظامی و اقتصادی رهبری بود، به ميزان سرسام آوری افزايش می يابند. رهبر معطم که فردی متواضع، متعادل و همسازبا ديدگاههای همکاران مختلف خود بود، به تدريح به ديکتاتوری خود رأی و خودبين تبديل ميگردد. تمام نيروی سپاه و وزارت اطلاعات و امنيت  که فرماندهان و وزيران آنها توسط خود او تعيين ميشوند، را زير کنترل خود قرار داده و يار پيشين خود رفستجانی را مجبور به سکوت و غير مؤثر در نظام ميکند. بی رحمانه جنبش سبز را سرکوب و خاموش مينمايد.

قدرت طلبی خامنه ای و زياده خواهی او شهرت جهانی يافته است. او سپاه را آزاد گذارده است که در هر جا عليه امريکا  و متحدين  آن اقدام نمايند. در عراق و افغانستان و .... همان طور که وزارت دارايی اخيرا فاش کرده است، تهران با سازمان القاعده همکاری ميکند. اين همکاری حداقل به ده سال قبل باز ميگردد. به طوری که در  گزارش کميسيون 9/11 ملاحظه ميگردد دولت ايران تأمين کننده سلامت مسافرت افراد القاعده و ترتيب دهنده بازديد های القاعده با حزب الله لبنان و همکاری تهران با عماد مغينه رهبر ( درگذشته) تندگرايان عرب ميباشد.

شمار زيادی در واشنگتن و اروپا ميخواهند به خود بقبولانند که طرح ترور در واشنگتن  توسط يکی از سازمان های وابسته به دولت ايران تدوين شده ، و خامنه ای دستور اين ترور را نداده است. بنابراين واشنگتن بايد در مورد عکس العمل های خود نهايت دقت را بنمايد. اما نه اين تفکر و نه سياستی  که بايد اعمال شود الزام آور نميباشند.

خداوند به قاسم سليمانی کمک کند، مردی که احتمالا رهبری «گردان قدس» گارد اجرايی سپاه پاسداران را به عهده دارد و تدوين سناريوی ترور را ترتيب داده است ، اگر جريان کامل طرح را به اطلاع خامنه ای نگذاشته باشد، او بطور مسلم کار و جان خود را از دست خواهد داد. طی بيست سال گذشته خامنه ای سياستی را اجرا ميکند که بيشتر مربوط به خود او ميباشد، نه آن سياستی که توسط خمينی رهبر انقلاب تدوين شده بود.

طی بيست سال رهبری خامنه ای، دولت امريکا اعم از جمهوری خواهان يا دموکراتها پيام های مختلفی برای گفتگو درمورد مشکلات فی مابين به او ارسال داشته اند، که همواره با مخالفت خامنه ای مواجه شده ند. در نظرخامنه ای اين پيام ها کوشش هايی هستند که او شديدا از آنها وحشت دارد  و آن ها را حمله «فرهنگی غرب» برای نابودی ارزش های اسلامی ميداند.
اين پيام های شديدا صلح جويانه، مغاير با حمله امريکا به عراق و افغانستان بوده است، اين جنگ ها در اول مدتی باعث ترس دولت ايران ميشوند، اما پس از مدتی نهايتا ترس آنها از بين ميرود. خامنه ای به احتمالی با حمله در واشنگتن موافقت کرده است چون ديگر از توانايی نظامی امريکا وحشتی ندارد، چون برنامه و روند پيشرفت توليد سلاح اتمی او بدون شک به او قوت قلب داده است،  هر چند رئيس جمهور امريکا بارها گفته است تلاش ايران برای رسيدن به سلاح های اتمی «غير قابل قبول» ميباشد. اما هنوز اقدامی انجام نگرفته است. بدين سبب خامنه ای چون می بيند نه جرج بوش و نه باراک اوباما در برابر کشتار سربازان امريکايی در عراق و افغانستان انتقامی از ايران نگرفته اند وحشتی از انتقام جويی امريکا ندارد.

رئيس جمهور اوباما آشکارا کراراگفته بود که نه امريکا ونه ايسرائيل برای جلوگيری از پيشرفت برنامه های هسته ای ايران به تأسيسات آن حمله نخواهند کرد. ضمنا آقای اوباما او تقريبا تمام نيروی نظامی خود را از عراق بيرون کشيده و در سال 2014 نيز از افغانستان بيرون خواهد کشيد. عده زيادی از امريکايی ها اين اقدام را نعمتی ميدانند، اما اين اقدام همچنان نشانه آن است که واشنگين ديگر علاقه ای برای حفظ برتری امريکاد در خاور ميانه ندارد.

اين رخداد ميتواند چراغ سبزی باشد برای افرادی مشابه خامنه ای که مبادرت به  فشار بيشتر، و حملات بيشتر به امريکا و رقبايی که در منطقه با آنها دشمنی دارند باشد، مخصوصا عربستان سعودی که با تفکر شيعه مخالف است. درراستای فکری جمهوری اسلامی، سعودی ها دربخشی ازقلمرو توطئه جهانی قرار دارند، که با نفوذ ايران در دنيای عرب مخالفت می ورزند. تلاشی که اکنون برای ساقط کردن بشار اسد نزديک ترين دوست ايران اعمال ميکنند در اين راستا است. همچنين فشاری که بر شيعيان بحرين وارد ميشود. 

کابينه باراک اوباما تحريم های بيشتر درمورد ايران می نمايد. اين تحريم ها اقدام مناسبی است. تحريم عليه سپاه پاسداران و فروش فرآورده های نفتی، که از نفت خام ايران بدست ميآيند ميتواند از نظر اقتصادی به ايران لطمات سختی  وارد سازد، اما دولت ايران از اين کار بيمی ندارد. کاخ سفيد بدين نياز دارد که اين اقدام خطر آفرين را با نيروی نظامی پاسخ دهد. اگر اين عمل را انجام نگيرد، ما آن را ميخواهيم.

در دهه 1980 و 1990 ايالات متحده امريکا از پيشنهاد جرج شولتز وزير امور خارجه مبنی بر حمله نظامی به ايران، بعد از حمله به پايگاه نيروی دريايی درلبنان توسط پيروان خمينی امتناع می ورزيد. ما آن عمل تروريستی را به عنوان جنگی عليه خود ندانستيم، بلکه آن را يک جرم به حساب آورديم وفقط به شليک چند موشک به افغانستان وبمباران يک کارخانه دارو سازی درسودان اکتفا کرديم. اما  اگر امروز اقدامی نکنيم بهايی که امروز ما خواهيم پرداخت به مراتب بيش از بهايی خواهد بود که در آينده بايد بپردازيم.