Text Box: سینه آن سه قبری را که در پارک زرگنده شکافتند 



داستانی به غم انگيزی مرگ بلبل درقفس، پژمردن گل در بامداد بهاری و آخرين فرياد زندانی در سپيده دم اعدام 

یک صبح خیلی زود، در هنگامه جنگ تاریکی و روشنائی در آسمان، روی زمین، در گوشه ای از شهر تهران، یعنی در 
زرگنده، خدمه ابليس سینه چند قبر را شتابزده گشودند و استخوان های باقی مانده در آن ها را به همراه سنگ قبر هائی که روی این استخوان ها بودند بردند! ّه کجا؟ و چرآ؟ 

احمدی نژاد تازه شهردار تهران شده بود و بهانه شکافتن آن چند قبر، افزايش وسعت محوطه امام زاده اسماعیل در زرگنده تجريش و تبدیل آن به پارک بود. هيچ کس با خبر نشد، آن استخوان ها  که از زیر خاک بیرون کشیده شده بودند، باقيمانده چه کسانی بود، اما احمدی نژاد و شبکه ای که شهرداری تهران را قبضه کرده و تمرین ریاست جمهوری میکردند به خوبی میدانستند آن استخوان ها متعلق به چه کسانی است.
استخوان ها بازمانده ازپيکر حاج میرزا یحیی دولت آبادی، محمود نریمان وصدیقه دولت آبادی بودند، سه ايرانی ميهن دوست و فرهيخته که از زیر خاک بیرون کشیده شدند. 
شاید باور کردن آن دشوار باشد، اما از من بپذیرید و نخواهید بگویم ناظر این صحنه ها چه کسی بود. آن استخوان ها و سنگ قبرها را بردند و ریختند به دره جاجرود! رودی که روزگاری رودخانه بود و حالا تبديل به دره ای خشک شده است. 
سنگ سیاه روی استخوان های صدیقه دولت آبادی آنقدر سنگین بود که نتوانستند تا پیش از روشن شدن هوا، آن را ببرند و در رودخانه جاجرود بیاندازند. سنگ در گوشه ای از محوطه پارک زرگنده باقی مانده و هنوز هم هست! گرچه تمام اشعار و نوشته های روی آن را تراشیدند و پاک کردند. و حالا نيز این سنگ قبر سکوئی است برای بازی بچه هائی که نمیدانند آن سنگ از روی سینه چه کسی برداشته شده است.
محوطه را چنان پاک کردند تا شايد بخشی از تاریخ مشروطه و ملت وتاریخ جنبش زنان ایران وتاریخ جنبش ملی مردم ايران در دوران مصدق از آن پاک شود. و حالا، بنای تازه ای در میانه پارک زرگنده از زمین روئید است که نام آن قبر پنج شهید جنگ است! جنگ «خمينی و صدام». 

چرا بايد استخوان های یحیی دولت آبادی، نریمان و صدیقه دولت آبادی را از زيرخاک بیرون کشید و در مخروبه رود خشک شده جاجرود ریخت؟ آنها چه کسانی بودند؟ و دشمنی با اين درگذشتگان بی خطر چه بوده است؟ و چرا؟
حاج میرزا یحیی دولت آبادی از روحانیون مشروطه خواه بود. زاده اصفهان و از روحانیون با سواد دوران خود، که علاوه بر فارسی و عربی، به زبان فرانسه نیز مسلط بود و فرهنگ غرب را می‌ شناخت. شیفته دمکراسی بود. در سال 1309 از اصفهان به تهران آمد و دو مدرسه «سادات» و «ادب» را بنیان نهاد. بعد از استبداد صغیر و خلع محمد علی شاه که فرمان به توپ بستن مجلس را داده بود، یحیی دولت آبادی در انتخابات دوره دوم از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. در دوره پنجم مجلس بار دیگر از کرمان نماینده مجلس شد. او در جمع پنج نماینده ای بود که با انقراض قاجاریه و سلطنت پهلوی، از بیم پا گرفتن استبدادی تازه مخالفت کرد. سالها در اروپا اقامت داشت و سر انجام خاطرات سیاسی و اجتماعی خود را تحت عنوان «حیات یحیی» نوشت که پس ازدرگذشت او در چهار جلد منتشر شد. دولت آبادی درتمام مدتی که در اروپا میزیست سرپرستی دانشجويان ایرانی را برعهده داشت. شرح احوال قائم مقام، صدراعظم اصلاح طلب فتحعليشاه و میرزا تقی خان امیرکبیر را نوشت. چهار جلد کتاب «حیات یحیی» تاریخ سیاسی ایران از ابتدای مشروطیت تا انقراض قاجاریه است و نکات بسیار مهم و جالب و منتشر نشده ای را او در این خاطرات نوشته است.
سنگ دیگری که از جا کنده شدند و سینه قبر زیر آن را شکافتند تا استخوان ها را بیرون کشیده و به جاجرود بریزند متعلق به دکتر محمود نریمان يکی ازنمايندگان مردم ايران در دوران مبارزه برای ملی کردن صنايع نفت در مجلس بود. 
دکترمحمود نریمان يکی از برجسته ترین یاران و وزیران و همکاران دکتر مصدق بود که شانه به شانه دکتر فاطمی با انگلستان و عوامل آن از جمله دربار شاه سر آشتی نداشت و با ارتجاع نیز کنار نیامد. روز 28 مرداد خود را به خانه مصدق رسانيد و از  دکتر مصدق ذرخواست کرد تا جلوی کودتا بایستد و مردم را به مقاومت دعوت کند. سه روز پیش از آن، یعئی پس از شکست کودتای اول در 25 مرداد ، نریمان یگانه یار و غمخوار دکتر مصدق بود که از او خواست تا سریعا دادگاه صحرائی  تشکیل داده و سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی و همراهان او را که برای حکم خلع نگهبانان خانه مصدق به خانه او هچوم بردند و بازداشت شده بودند را محاکمه کند. مصدق اين پيشنهاد را قبول نکرد و نریمان تا زنده بود بر این تعلل افسوس خورد. در دوران نهضت ملی او مدتی شهردار تهران و وزیر دارائی بود. او يکی از پاک ترین و از صادق ترین یاران مصدق بود و زمانی که در گذشت اجاره نشین بود وخانه ای از خود نداشت.
دو دوره نماینده مجلس بود. در يکی از روزهايی که دکتر مصدق برای گزارش به مجلس آمده بودمهدی میراشرافی برای اخلال شروع به پرخاش و ناسزا گفتن به دکتر مصدق کرد، نريمان چنگ به گردن مير اشرافی انداخت و فریاد زد: «این پدر سوخته عامل انگلیس است و مأموریت دارد بين مصدق و کاشانی اختلاف اندازد». در روز 28 مرداد، ميراشرافی اولين کسی بود که اعلامیه پیروزی کودتا را دررادیو تهران خواند، او صاحب امتیاز و سردبیر روزنامه آتش بود که در تمام دوران زمامداری دکتر مصدق با حملات وقيحانه خود،مردم ايران را که پشتيبان دولت بودند آزرده ميکرد. 
محمود نریمان در سال 1340 دریک اتاق محقر در خیابان سلسبیل تهران و درنهایت فقر چشم از جهان فرو بست. زمانی که احمدی نژاد شهردار تهران بود بعد از شکافتن قبر و بيرون کشيدن استخوان های اين سرباز نهضت ملی ايران، حجره ای بنا کرده که در آن کتاب های مذهبی می فروشند. 

سنگ قبر سوم متعلق به صديقه دولت آبادی خواهر يحيی دولت آبادی ميباشد. صدیقه دولت آبادی وصیت کرده بود، بعد از مرگ در کنار قبر برادر، یحیی دولت آبادی به خاک سپرده شود. صديقه دولت آبادی ازبرجسته ترین زنان انقلاب مشروطه و جنبش زنان ایران بود. بنیانگذار انجمن مشروطه خواهانه و انجمن مخدرات وطن بود. نشریه «زبان زنان»  درباره حقوق زنان را منتشر کرد.

صديقه دولت آبادی در سال ۱۲۶۱ در اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا هادی دولت آبادی از روحانیان روشنفکر زمان خود بود. او از دارالفنون فارغ تحصيل شد و درسال ۱۲۹۶ شمسی نخستین ویا یکی ازنخستین مدارس ابتدايی دخترانه را بنام «مکتب شرعیات» تأسیس کردو به جرم تأسیس اين مدرسه مدتی زندانی و مدرسه نيز بسته شد.
بارها بخاطر فعالیت هایش به نظمیه فراخوانده ميشد. یکبار رئیس نظمیه به او گفته بود: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمده اید». صدیقه دولت آبادی در پاسخ گفت « آقا من صد سال دیر متولد شده ام، اگر زودتر به دنیا آمده بودم نمیگذاشتم زنان چنین خوار و خفیف و در زنجیر شما اسیر باشند.»
صدیقه دولت آبادی در سال ۱۳۴۰ در سن ۸۰ سالگی در تهران چشم از جهان فرو بست. در سال ۱۲۹۸ برای آشنا کردن زنان با حق تحصیل، حق استقلال اقتصادی و داشتن حقوق خانوادگی اولین نشریه حقوق زنان و سپس نشریه زبان زنان را تأسیس کرد و مباحث مربوط به مقابله با چادر و حجاب اجباری برای اولین بار در نشریاتی که او تأسیس کرده بود آغاز شد. در سال ۱۳۰۰ انجمن « کارزار علیه استفاده از کالاهای خارجی» را در تهران راه اندازی کرد. در سال ۱۳۰۱ به آلمان رفت و در کنگره بین المللی زنان در برلین شرکت کرد. او اولین زن ایرانی بود که در یک کنگره بین المللی به نمایندگی از زنان ایران حاضر شد و درمورد حقوق زنان سخنرانی کرد.

سنگ قبر او را نيز پاک کردند و استخوان های بازمانده از او را به برهوت رود خشکيده جاجرود ریختند تا زنان ایران ندانند و یا فراموش کنند که پيش از آنها نيز زنانی بودند که برای رسيدن به ابتدائی ترین حقوق انسانی خود چگونه با ارتجاع مذهبی و استبداد حکومتی مبارزه کرده اند.

ارتجاع، چه درجامه شاهی و چه در عبای مذهبی برای استمرار سلطه اهريمنی خود با هر نغمه آزادی و نو خواهی مبارزه ميکنند، اما زمان هيچ گاه به عقب باز نخواهد گشت. تاريکی و جهل در عصر قرن بيست و يکم نميتواند عمر زيادی داشته باشند.

 اول آذر هزار سيصد نود يک