Text Box:  آنروز که شاه با چشمان گريان ....

هر ملتی که ازتاريخ خودآگاهی نداشته باشد، ناگزيراشتباهات گذشته را تکرارخواهد کرد.
 جواهرلعل نهرو
بيست وشش ديماه 1357 روزی که شاه باچشمانی گريان ايران را تکرک ميکند، روزی سرنوشت سازوبياد ماندنی و عبرت انگيز در تاريخ ايران ميباشد. نه به خاطر اينکه آخرين برگ کتاب نظام شاهنشاهی به پايان ميرسد، بلکه سرآغاز روزی است که ملت ايران می بايست تاوان سالها خودکامگی وبی توجهی نظامهای شاهی را که با سرکوب و بسته نگاه داشتن اجتماع و ناديده گرفتن حقوق مردم، مانع ارتقاء خرد جمعی توده ها و پراکندگی، سردرگمی وبی اعتنايی فرهيختگان جامعه نسبت به يکديگرميشوند وکشتی طوفان زده ميهن را به امواج توفان می سپارند. 
اين روز سرآغاز تحولی ويران ساز، نه منحصرا در روند تاريخ مردم ايران، بلکه به علت شرايط و موقعيت ژئو پوليتيکی ايران در منطقه خاور ميانه، رکودی ويرانگر در روند پيشرفت دموکراسی و بيداری ملت های عقب نگه داشته شده و ايست ساختار های اقتصادی آن ها در روند سلطه نئو کولونياليزم در کشورهای دارای منابع خام وانرژی بود، با هدف ترميم ويرانی های بازمانده از جنگ دوم جهانی و گشايش دومين مرحله انقلاب صنعتی (تکنولوژیکی الکترونيکی) در غرب به کار گرفته شدند.
هرچند رخداد بيست شش ديماه پنجاه هفت عکس العمل گريز ناپذير برنامه های بيست و پنج ساله نظام بوده است، اما جلوگيری از بروز فاجعه ای که ملت ايران را در مرداب رژيمی واپسگرا و ماقبل تاريخ فرو برده امکان پذير بود.
محمدرضا شاه چنين می پنداشت چون با پشتيبانی کارتلهای نفتی که از منابع انرژی ايران بهره برداری ميکنند سلطنت خود را بازيافته است، در بحران های داخلی نيز ميتواند از پشتيبانی دولت های آن کشور ها برخوردار گردد. او نمی توانست اين واقعيت را بپذيرد که انگلستان که بعد ازدويست سال سلطه مطلق برسياست و اقتصاد ايران، که ناچار60% از منابع نفتی خود را به رقبای امريکايی، فرانسوی وهلندی واگذار کرده است، همواره به دنبال فرصتی ميباشد تا شايد بتواند موقعيت سابق خود را بدست آورد، و به خوبی ميداند که ابزارهای لازم را هم در اختيار دارد، و نيز هر نيرنگ و توطئه ای را نيز مجاز ميداند.
سوابق ننگين بريتانيا برای سلطه بر منابع ايران که مهمترين آن نفت بود، از زمان فتحعلی شاه آغاز گرديد که هميشه با توطئه و محو فيزيکی رجال خدمتگذار ايران همراه بوده است. قتل قائم مقام فراهانی به دستور سرجان کمپبل وزيرمختار انگليس به دست محمد شاه، قتل امير کبير به سبب آغازاصلاخات بنيادی و تأسيس دارالفنون، به درخواست کنسول انگليس از راه ترغيب و سعايت اطرافيان دست نشانده انگليس در دربار، توسط ناصرالدين شاه، خلع و زندانی کردن دکتر مصدق به جرم ملی کردن صنايع نفت با کودتای سال 1332، نقش محمدرضا شاه نيز درمباشرت و سرسختی در افزايش قيمت نفت در اوپک در راستای منافع تراستهای نفتی امريکا در منطقه، با ناديده گرفتن حقوق ملت ايران که با انقلاب مشروطه بدست آورده بودند. که با تکيه بر تراست های نفتی خود را بی نياز از پشتيبانی ملت ايران ميدانست. وبه سبب خودکامگی ونداشتن بينش سياسی باورنداشت که ممکن است سرنوشتی همچون پدرخود، که به بهانه همکاری با آلمان بعد از اشغال ايران توسط روسيه و انگليس در جنگ جهانی دوم، بدستور سر ريدر بولارد سفير انگليس در ايران از سلطنت خلع گرديد، داشته باشد.
سخنرانی شاه در اوپک  و پخش آنها از راديو و تلويزيون درمورد عدم تمديد قرار داد نفت با کنسرسيوم بعد از پايان 25 سال اول و مصاحبه تلويزيونی با گزارشگر بی. بی. سی "ما قرارداد نفت خودرا با کنسرسيوم درسال هزارنهصد هفتاد نه، يعنی شش سال ديگربه هيچوجه تمديد نخواهيم کرد". همراه با بلند پروازیها و ايرادهای غير منطقی از سياست های اقتصادی و سياسی غرب، جرقه هايی بودند که در برابر ديدگان 
تراست قرار داشتند. 
اين سخنان زمانی برزبان ميآيند که بعلت افزايش اختلافات با تراستهای نفتی، توسعه اختلافات طبقاتی در کشور، همراه با تشديد فعاليت سازمانهای اطلاغاتی و امنيتی، عواملی ميشوند که اکثريت ملت ايران پيوند خودرا با رژيم قطع نمايند ونسبت بسرنوشت آن بی تفاوت باشند. هيچ سازمان صنفی اجازه فعاليت نداشتند تا به روشنگری پرداخته مسايل ومشکلات کشوررا مطرح کنند، فضای بازی برای بحث واظهار نظر فراهم گردد تا انظار توده های مردم به زير و بم و روند مسايل سياسی و اقتصادی حاکم بر کشور جلب شود. شاه بدنبال حزب سازی های فرمايشی بود تا اکثريت مردم دربی خبری و بی توجهی مطلق نسبت به رخداد های کشور باشند.
 تنها تشکل هايی که به صورت سازمان های زير زمينی فعاليت داشتند فدائيان اسلام وگروههای مذهبی بودند که اجتماع درمساجد و عزاداری های ماهيانه وساليانه وسيله ای برای سازماندهی آنها شده بودند تا با بهره گيری ازاعتقادات خرافی و مذهبی شاه، در زير سايه امنی قرار گيرند. اما فعاليت سازمان های ملی گرا و چپ گرايان به هيچوجه اجازه حتی پخش شبنامه را نداشتند، و اگر شبنامه ای منتشر ميشد، رهبران شناخته شده آنها سريعا جلب و زندانی ميشدند.
در بيست دوم خرداد 1356 نامه ای توسط رهبران ملی ( دکتر سنجابی، دکتر بختيار و داريوش فروهر ) در مورد نابسامانی های کشور و مسير ويران گرايانه ای که در آن قرار گرفته بوديم به شاه نوشته ميشود، .......که: " ميتواند بااجرای قانون اساسی و برگذاری انتخاباتی با شرکت آزادنه ملت ايران  ميهن ما را از درهم ريخته گی و فروپاشی رهايی بخشد"، بلافاصله امضا کنندگان نامه بازداشت و زندانی ميگردند.
هرچند پرونده بلوای پانزده خرداد سال چهل دو  که به بهانه دادن حق رأی انتخاب کردن و انتخاب شدن به بانوان وتقسيم اراضی زراعتی بين کشاورزان با گذشت زمان فراموش شده وپرونده آن در ايران بسته شده بود، اما با توجه به عملکرد بخشی از روحانيون دردو قرن گذشته هنوز در بايگانی کشور هايی که چشم به منابع انرژی و کانی ايران داشتند باز بود، تا هرگاه نظام شاهی در ايران دچار بحران شود قشر مذهبی آلترناتيو مورد نظر قدرتهای خارج از کشور خواهند بود، چون با سابقه ای که ازنيروهای ملی گرا وچپ ايران داشتند، اطمينان داشتند که آنها تمايلی به برقراری رابطه مورد نظر آنها را نخواهند داشت.
زمان به سرعت سپری ميگرديد، اما درساختار سياسی کشوراثری ازتغييرات اجتماعی به چشم نميخورد. کاربرداحزاب وابسته به نظام (مردم و مليون) سپری شده بود وحزب رستاخيز هم نميتوانست درکل جامعه اثری داشته باشد تا بتواند فضای بازی فراهم سازد و بين توده مردم و رژيم آشتی برقرار کند.
شاه در فضايی مملو از دروغ و فريبکاری اطرافيان، بی خبر از آنچه در کشور ميگذرد در رؤيای تمدن بزرگ به آينده ای ناپيدا چشم ميدوزد. ورود کارتر به کاخ سفيد و نظريه حقوق بشر او کابوسی برای شاه ميشود. آزادي هايی کنترل شده اهدا ميگردد. اما سازمان متشکلی وجود ندارد که از آن بهره گيرد. خبرگذاری بی. بی. سی خبرهای ظاهرا خوش آيندی برای توده مردم پخش ميکند، اما در پشت پرده نه از رعايت حقوق بشر خبری است و نه از گشايش احزاب و سازمان های سياسی وابسته به مردم. 
درخارج از کشور نيز تبليغات عليه خودکامگی شاه افزايش می يابد. در مأموريتی اداری به بريتانيا در آخرين روز يکشنبه  مرداد ماه سال 57 در گردهمآيی (هايد پارک لندن) به بهانه دفاع از مردم فلسطين تصاوير و بيانيه هايی با سخنان و تصوير خمينی پخش ميگردد که متن آن درهمان شب در برنامه های فارسی بی بی سی که مشابه سخنگوی انقلابيون روحانی عمل ميکند به گوش شنوندگان ايرانی ميرسد.
رهبران سازمان های سياسی در سر درگمی فرو رفته و تمايلی به همکاری با يکديگر ندارند. گروهی از زندانيان سياسی آزاد ميشوند. فضايی متشنج، همراه با بيم و اميد در سراسر کشور گسترده ميگردد. شب اول ژانويه 1979 (11 دی 1357) کارتر به تهران ميآيد. و مراسم ميهمانی از تلويزيون سراسری پخش ميشود. در سر ميز شام ميزبان و ميهمان جامهای خود را به سلامتی يکديگر و پايداری ايران بعنوان جزيره ثبات خاورميانه می نوشند. چهار روزبعداز ميهمانی دوستانه تهران (14 دی)، به پيشنهاد ژيسکار دستانگ رئيس جمهور فرانسه کنفرانسی در جزيره گوآدلوپ با شرکت جيمی کارتر رئيس جمهور امريکا، جمس کالاهان نخست وزير انگليس، هلموت اشميت صدر اعظم آلمان و ژيسکار ديستانگ برای بررسی بخران ايران و اثرات آن در مسأله انرژی و خاور ميانه تشکيل ميگردد که از چهار تا شش ژانويه ادامه می يابد. در پايان کنفرانس سايروس وانس وزير امورخارجه امريکا در کنفرانس مطبوعاتی خود اعلام ميدارد " شاه ايران آماده سفر بخارج کشوراست، ضمنا نقش شاه در سياست گذاری های آينده ايران به پايان رسيده است".
دوازده روز بعد از اين گزارش شاه از ايران خارج ميشود. هيجده روز بعد از خروج شاه، خمينی با وعده های طلايی که به مردم ايران داده بود در هواپيما در برابر پرسش "چه احساسی دربازگشت به وطن داريد؟" "جواب او هيچ است" به تهران ميآيد و در گورستان بهشت زهرا به جای سخنرانی در دانشگاه تهران که از پيش تعيين شده بود، مژده تعيين دولت را ميدهد. رهبران و مردم مجذوب و يا مرعوب شده بودند، اما هيچ کس باور نداشت که " آيـت الله " با سخنان خود در نوفل لوشاتو خدعه کرده بودو سخنان او درنوفل لوشاتو همه فريب و ريا بودند.
سی و چهار سال از آن روز ميگذرد، کارکرد نظامی که ظاهرا خمينی بنيانگذار آن بود، مؤيد آن است که از پيش به توشيح چهارقدرتی که درگوآدلوپ جمع شده و درمورد آينده ميهن ما تصميم گرفته بودند ميباشد، چنين به نظر ميرسد که علاوه برنابسامانی های اجتماعی ومعيشتی، خطرحمله ازبيرون وکنکاش جدايی طلبی از درون را در طرح تدوينی اوليه تصويب شده داشت، هنوز توده مردم ايران نميدانند چه بايد بکنند، فرهيخته گان جامعه در درون و بيرون در سردرگمی و بی تکليفی گرفتار هستند. بدون برنامه و اهداف مشخص و آمادگی برای آينده ميهن. آيا باز ميخواهيم تاريخ تکرار شود؟ باز در انتظار هستيم بسته ای به نام دولت خدمتگذار در کنفرانس های بين المللی برای ميهن و مردم بلا کشيده ايران تعيين گردد؟ اگر در فاجعه بهمن پنجاه هفت رهبران و مردم دربی خبری مطلق از تحولات پشت پرده بودند، امروز رسانه های بين المللی اکثر طرح ها وقرارهای جهانی را افشا ميکنند. آيا نبايد ازخواب برخيزيم و به آينده ميهن و فرزندان آن عميقانه بينديشيم؟ تاريخ پاسخ آنرا برای نسلهای آينده خواهد گذاشت، اگر ايران و ايرانيانی در آينده وجود داشته باشند 
بيست و شش ديماه هزار سيصد نود دو